Quantcast
Channel: |بر بال اندیشه|
Viewing all 899 articles
Browse latest View live

گل ساعتی ، خواص بی نظیر از تسکین درد تا درمان استرس

0
0

گل ساعتی که آن را با نام پیچ ساعتی نیز می‌شناسیم یکی از گل‌هایی است که علاوه بر ظاهر زیبا و فواید زینتی دارای خواص زیادی نیز هست. این گل از آن رو که شباهت زیادی به ساعت دارد به گل ساعتی معروف شده است. نام انگلیسی این گل Passion flower است و از گونه گیاهان گلدار به حساب می‌رود. در این مقاله قصد داریم تا به معرفی گل ساعتی بپردازیم.

آشنایی با گل ساعتی (پیچ ساعتی)

گل ساعتی

این گل بیشتر در نواحی آمریکای جنوبی رشد می کند. ساقه هایی بلند و رشدی سریع دارد، وجود ساقه های بلند باعث می شود قلمه گرفتن از آن کار چندان سختی نباشد. این گیاه که یک گل زینتی به حساب می آید، بوته بلند و برگ های بیضی مانند دارد و از تیره موردی هاست. گل های گل ساعتی به رنگ های ارغوانی، قرمز، آبی و بنفش هستند. علت اینکه این گل را گل پیچ ساعتی نیز می نامند، این است که ساقه آن به اشیاء اطراف می پیچد و بالا می رود.

خواص گل ساعتی:

گل ساعتی

به گزارش بر بال اندیشه میوه سبز و زرد رنگ این گیاه حاوی اسید سیتریک، پرولین، مالتول و اتل مالتول است. از این گیاه استفاده های دارویی زیادی می شود. طبیعت گل ساعتی گرم و خشک است و یکی از مهمترین خواص عصاره گل ساعتی، ضد اضطراب و آرامبخش بودن آن است. از دیگر خواص آن می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • پایین آورنده فشار خون
  • ضد درد
  • درمان استرس
  • خواب آور
  • برطرف کننده عوارض یائسگی مانند گر گرفتگی
  • ضد سرطان
  • تقویت کننده قلب
  • ضد یبوست

البته از گفتن این نکته هم نباید غفلت کرد که مصرف بیش از حد گل ساعتی مانند هر گیاه دارویی دیگر می تواند عوارضی را در پی داشته باشد. از جمله عوارضی که در پی مصرف نادرست یا بی رویه گل ساعتی ممکن است پیش بیاید می توان به اسهال اشاره کرد. همچنین گل ساعتی می تواند باعث خواب آلودگی شود. مصرف گل ساعتی به زنان باردار و شیرده و همچنین کودکان زیر سه سال توصیه نمی شود.

شرایط محیطی و نیازهای گل ساعتی

گل ساعتی

نور: گل ساعتی آفتاب کامل را تحمل می کند و به نور زیادی احتیاج دارد تا جایی که اگر نور کافی به آن نتابد گلدهی را آغاز نمی کند.

دما: از فروردین تا مهر درجه حرارت مناسب برای این گیاه حرارت ۲۴ درجه سانتی گراد است. در پاییز و زمستان دمای مطلوب برای آن حدودا ۱۵ درجه سانتی گراد است. در زمستان خشک می شود و دوباره در بهار می روید. برای حفظ رطوبت مناسب بهتر است تابستان ها هفته ای دو تا سه بار با آب بدون املاح و سبک غبارپاشی شود.

نکته: در زمستان و هنگام تابش آفتاب بهتر است غبار پاشی انجام نشود.

آبیاری: آبیاری مناسب در رشد خوب این گل نقش موثری دارد. طی فصل تابستان بهتر است هر دو روز یکبار آبیاری شود تا رطوبت خاک حفظ گردد. اگر درجه حرارت از ۲۴ درجه سانتی گراد بیشتر شد، آبیاری باید به صورت روزانه انجام شود. آبیاری در زمستان باید زمانی انجام شود که خاک خشک شده باشد، در این صورت آبیاری به صورت هر ۱۰ روز یک بار الزامی است.

خاک: بهترین خاک برای رشد گل ساعتی، خاکی متشکل از دو قسمت خاک، یک قسمت شن درشت و دو قسمت پیت است.

هرس: برای هرس این گیاه پیش از این که در بهار جوانه ها باز شوند، ساقه اصلی به یک سوم ارتفاع و دیگر شاخه ها به یک دوم ارتفاع کاهش داده می شود. شاخه های فرسوده و خشک را می توانید قطع نمایید.

نکته: برای تمیز کردن برگ های این گل زیبا بهتر است به جز غبار پاشی از روش دیگری استفاده نشود. به خصوص از استفاده از مواد شیمیایی براق کننده پرهیز نمایید.

تکثیر و افزایش:

برای قلمه زدن گل ساعتی در اوایل تابستان قلمه ها از ساقه هایی به اندازه ۱۰ سانتی متر تهیه می شوند و برگ های پایینیشان جدا می شود. قسمت انتهایی قلمه را معمولا در هورمون ریشه زایی فرو می برند و در گلدانی با اندازه متوسط که حاوی کمپوست بذر و قلمه است می کارند. پس از کاشته شدن گیاه با یک پوشش پلاستیکی شفاف پوشانده می شود.

گلدان های حاوی گیاه (پس از قلمه زده شدن) باید در دمای ۱۸ تا ۲۰ درجه نگهداری شوند و این دما باید تا زمان ریشه دهی که حدودا یک ماه طول می کشد حفظ شود. آبیاری بهتر است به میزانی باشد که علائم کم آبی و خشکی در گیاه ایجاد نشود.

منبع: https://asanteb.com   

نوشته گل ساعتی ، خواص بی نظیر از تسکین درد تا درمان استرس اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.


سندرم Pfeiffer و هر آنچه لازم است در رابطه با آن بدانید

0
0

سندرم Pfeiffer یک بیماری ژنتیکی نادر بوده که موجب پیدایش زودهنگام جمجه خواهد شد و در نتیجه افراد دچار آن دارای شکل غیرطبیعی سر و صورت خواهند بود، این سندرم می‌تواند بر روی دست و پاها نیز تاثیرگذار باشد. علت اصلی سندرم Pfeiffer جهش ژن‌های مسئول رشد استخوان قبل از تولد است، این جهش موجب رشد سریع استخوان خواهد شد، باید توجه داشت که هیچ درمانی نمی‌تواند روند سندرم را معکوس کند اما می‌توانند علائم خاصی را کنترل نمایند. در این مقاله قصد داریم به بررسی سندرم Pfeiffer بپردازیم.

سندرم Pfeiffer

اطلاعاتی در رابطه با سندرم Pfeiffer

بر اساس مشاهدات صورت گرفته توسط دانشمندان آمریکایی مشخص شده است که سندرم Pfeiffer در حدود ۱ مورد در هر ۱۲۰۰۰۰ تولد ایجاد می‌گردد، همانطور که در قسمت بالا هم گفته شد این سندرم ناشی از یک جهش ژنتیکی بوده و می‌تواند مشکلاتی را ایجاد نماید، انجام جراحی برای درمان این سندرم موضوعی ضروری به حساب می‌آید. غالبا استخوان جمجمه کودکان تنها بعد از شکل‌گیری کامل سر تمایل دارند که به یکدیگر نزدیک شوند، در رابطه با سندرم Pfeiffer داستان به گونه‌ای دیگری رقم خواهد خورد، یعنی درست برعکس روال اصلی که همین امر منجر به ایجاد تغییراتی در رابطه با شکل سر و صورت می‌شود. نوزادانی که با این نوع سندرم متولد شوند امکان دارد دارای چشمان درشت، پیشانی بلند، بینی‌های نازک باشند، همچنین احتمال برخی تغییرات در انگشتان دستشان نیز وجود دارد.

معرفی برخی از علت‌های مهم بیماری

این سندرم به دلیل بروز یک جهش ژنتیکی ایجاد خواهد شد، این ژن ممکن است از والدین نیز به ارث برده شود، بر اساس مطالعات و کارشناسی‌های انجام شده مشخص است که والدین دارای سندرم Pfeiffer تا ۵۰ درصد وضعیت مساعدتری برای انتقال سندرم به فرزندانشان دارند، بنابراین مسئله جدی بوده و باید مورد بررسی و ارزیابی کاملی قرار گیرد. سندرم Pfeiffer دارای زیرمجموعه‌هایی است که بر ۳ نوع متفاوت عنوان شده‌اند، در این قسمت قصد داریم هر ۳ نوع تعریف شده از این نوع سندرم را برای شما مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم تا بدین ترتیب آشنایی کاملی با این سندرم پیدا کنید:

√ نوع اول: نوع اول این سندرم را با برخی از انحرافات جمجمه، انگشتان و حتی گونه‌های پهن‌شده می‌شناسند، بهتر است بدانید که بخش‌های عصبی کودک و توانایی‌های فکریشان قابل مقایسه با سایر نوزادان می‌باشد و اینطور که پیداست تفاوتی از این منظر با سایرین نخواهند داشت. از آنجایی که نوع اول این سندرم خفیف‌تر از دو نوع دیگر است می‌توان گفت افراد مبتلا به سندرم در صورت طی نمودن مراحل درمانی مناسب دارای طول عمر طبیعی خواهند بود، باز هم تاکید می‌شود که باید مراحل درمانی به درستی انجام شود.

√ نوع دوم: با توجه به گزارش‌های منتشر شده در مجلات معتبر مرتبط با بیماری خاص مشخص است که افراد مبتلا به سندرم Pfeiffer دارای جمجمه برآمده هستند و در اثر همجوشی بیش از حد استخوان‌های جمجه شکل گرفته است. برخی از نشانه‌هایی که در این زمینه وجود دارند عبارتند از:

  • چشم‌های غیرطبیعی که حتی امکان دارد بر روی بینایی نیز تاثیرگذار باشد
  • برخی از انسدادهای مربوط به مفاصل
  • ناهنجاری‌های مرتبط با انگشتان
  • ایجاد برخی ناهنجاری‌ها در پا
  • داشتن تاخیر در رشد
  • عوارض عصبی

باید توجه داشت که نوع دوم این سندرم موجب نارسایی شدید عصبی خواهد شد و اغلب می‌تواند تهدیدکننده زندگی باشد.

√ نوع سوم: سندرم Pfeiffer نیز مشکلاتی نظیر نوع دوم را دارد و چشم‌انداز موجود در رابطه با آن ضعیف بوده و حتی ممکن است منجر به مرگ زودرس گردد.

معرفی علائم سندرم Pfieffer

سندرم Pfeiffer

علاوه بر اختلالات فیزیکی همانند همجوشی جمجمه، مفاصل مربوط به آرنج و زانو و حتی انگشتان پا امکان دارد علائم و نشانه‌های دیگری در رابطه با این سندرم وجود داشته باشد، از جمله:

  • چشمان بر آمده و یا پهن
  • پیشانی وسیع
  • داشتن بینی نازک
  • توسعه یافتن بیش از حد فک
  • برخی از مشکلات مربوط به دندان
  • از دست دادن شنوایی
  • مشکلات مرتبط با رشد مغز و سایر نقص‌های عصبی در نوع دوم و سوم
  • تاخیر رشد در نوع دوم و یا سوم

البته توجه داشته باشید که علائم در افراد مختلف یکسان نبوده و متفاوت خواهد بود.

شیوه‌های تشخیص سندرم Pfeiffer

تشخیص این سندرم با استفاده از مطالعات تصویربرداری و همچنین معاینات فیزیکی به جهت تایید مشکلات مربوط به جمجمه، آرنج و ناهنجاری‌های انگشتان و پا صورت خواهد گرفت. امکان دارد پزشکان غالبا آزمایش‌های ژنتیکی مولکولی را برای جهش‌های مربوطه انجام دهند تا بتوانند مشکل را به گونه‌ای صحیح درک نمایند.

گزینه‌های درمانی مناسب برای این سندرم

کودکانی که به این نوع سندرم مبتلا هستند غالبا جراحی‌های پیچیده متعددی را برای شکل‌دهی جمجمه و ناهنجاری‌های مفصلی تحمل می‌کنند، بد نیست بدانید که این عمل جراحی در طول سال اول زندگی برای رشد صحیح جمجمه صورت خواهد گرفت. جراحان و پزشکان می‌توانند چشم‌های کودکان را در زمان عمل جراحی برای حفظ بینایی درمان نمایند، البته عمل‌های دیگری نیز برای ترمیم وضعیت گونه، فک، دستان و انگشتان پا صورت خواهد گرفت که هر کدام در نوع خودشان می‌توانند مهم باشند. برخی از کودکان به جهت کنترل مشکلات تنفسی نیازمند درمان‌هایی هستند که می‌تواند شامل موارد گوناگونی باشد. جراحی برای جلوگیری از انسداد وسط صورت، تراکئوستومی (در موارد شدید) و حتی درمان‌هایی مرتبط با دندان می‌توانند جزو همین اقدامات شوند، برخی افراد هم ممکن است نیازمند گفتار درمانی باشند.

چشم‌اندازی در رابطه با سندرم Pfeiffer

سندرم Pfeiffer

افراد مبتلا به سندرم Pfeiffer نوع یک می‌توانند از طول عمر طبیعی بهره‌مند باشند، طول عمری که دیگر تهدید و یا استرسی در رابطه با آن وجود نداشته باشد، این در شرایطی امکان‌پذیر بوده که از عوارض رنج نبرند و تحت درمان موفق قرار گیرند، باید بدانید که تشخیص درست پزشک و اقدامات مناسب در رابطه با آن می‌تواند تاثیر بسیار زیادی در روند بهبود و طول عمر افراد مبتلا به سندرم نوع یک داشته باشد و به همین دلیل باید تا حد زیادی به آن توجه کرد. افرادی که مبتلا به نوع دوم و یا سوم این سندرم هستند دارای اختلالات شدیدتری می‌باشند، اختلالاتی که می‌تواند زندگیشان را تهدید کرده و عوارض سختی همچون مشکلات تنفسی و عصبی را به دنبال داشته باشد. بهترین راه برخورد در این رابطه مراجعه به پزشک و طی کردن روند تشخیص و درمان، البته درمانی اصولی که زیر نظر پزشک و با دقت انجام شود می‌تواند منجر به ایجاد بهبودی در افراد گردد.

منبع: https://asanteb.com

نوشته سندرم Pfeiffer و هر آنچه لازم است در رابطه با آن بدانید اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

دانلود آهنگ سامان جلیلی دیوونه

0
0

این مطلب از وب سایت موزیکفا به صورت رپ انتشار گردید است.

دانلود آهنگ جدید سامان جلیلی دیوونه

و اینک از رسانه موزیکفا ♫ دانلود آهنگ بسیار عالی و شنیدنی دیوونه با صدای هنرمند جوان سامان جلیلی به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫

شعر : شهرام جلیلی | تنظیم قطعه : مصطفی مؤمنی

Download New Music BY : Saman Jalili | Divoone With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa

متن آهنگ دیوونه سامان جلیلی

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

آشوبی…●♪♫
با مُشتت، به تخت می کوبی..!●♪♫
اتاقتـــم تاریکه…●♪♫
هیشکی نمی تونه بیاد، نزدیکت!●♪♫
بی تـــابی… ●♪♫
شبارو با این گریه ها، می خوابی…●♪♫
نگاهتـــم غمگینـــه…●♪♫
حتّی هوای خونه هم، سنگینـــه…●♪♫
می پرسی اینو از خودت، چرا تنهــایی و این روزگار، سهمِ منه؟●♪♫

شعر : شهرام جلیلی
بیزاری از این گریه هــــای نیمه شب…●♪♫
این دردِ تکراری و از همه…●♪♫
می پرسی اینو از خودت، چرا تنهــایی و این روزگار، سهمِ منه؟●♪♫
بیزاری از این گریه هــــای نیمه شب…●♪♫
این دردِ تکراری و از همـــــه…●♪♫
ترسیـــدی!●♪♫
حتّی از عکست، که توو آینه دیدی!●♪♫
انگار شدی دیوونـــه!●♪♫
کی حالِ این دیوونه رو می دونه؟●♪♫


دیوونه می مــــونی!●♪♫
چون می دونی… هیشکی نیس قدرتو بدونــــه…●♪♫
می ترسی از این خونــــه..!●♪♫
این خونه مثلِ یه زندونه…●♪♫
بیـــداری…●♪♫
بیـــزاری از هرکی که می خنده، غمگینی…●♪♫
حتّی هوای خونتَم سنگینه… سنگینه…●♪♫
می پرسی اینو از خودت، چرا تنهــایی و این روزگار، سهمِ منه؟●♪♫
بیزاری از این گریه هــــای نیمه شب…●♪♫
این دردِ تکراری و از همه…●♪♫

تنظیم قطعه : مصطفی مؤمنی
می پرسی اینو از خودت، چرا تنهــایی و این روزگار، سهمِ منه؟●♪♫
بیزاری از این گریه هــــای نیمه شب…●♪♫
این دردِ تکراری و از همـــــه…●♪♫
ترسیـــدی!●♪♫
حتّی از عکست، که توو آینه دیــــــدی!●♪♫
انگار شدی دیوونـــه!●♪♫
کی حالِ این دیوونه رو می دونــــه؟●♪♫

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

دانلود آهنگ سامان جلیلی دیوونه

دانلود آهنگ سامان جلیلی دیوونه

نوشته دانلود آهنگ سامان جلیلی دیوونه اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

دانلود آهنگ علی زند وکیلی شهر حسود

0
0

این مطلب از وب سایت موزیکفا به صورت رپ انتشار گردید است.

دانلود آهنگ جدید علی زند وکیلی شهر حسود

سوپرایز رسانه موزیکفا برای شما کاربران عزیز ♫ دانلود آهنگ بسیار زیبای شهر حسود با صدای علی زند وکیلی به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫

Download New Music BY : Ali Zand Vakili | Shahre Hasood With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa

متن آهنگ شهر حسود علی زند وکیلی

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

دانلود آهنگ علی زند وکیلی شهر حسود

دانلود آهنگ علی زند وکیلی شهر حسود

نوشته دانلود آهنگ علی زند وکیلی شهر حسود اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

The Purpose Of Life Is Not Happiness: It’s Usefulness • بر بال اندیشه

0
0

The Purpose Of Life Is Not Happiness: It’s Usefulness

The Purpose Of Life Is Not Happiness: It’s Usefulness

۵ (۱۰۰%) ۱ vote

The Purpose Of Life Is Not Happiness: It’s Usefulness

For the longest time, I believed that there’s only purpose of life: And that is to be happy.

Right? Why else go through all the pain and hardship? It’s to achieve happiness in some way.

And I’m not the only person who believed that. In fact, if you look around you, most people are pursuing happiness in their lives.

That’s why we collectively buy shit we don’t need, go to bed with people we don’t love, and try to work hard to get approval of people we don’t like.

Why do we do these things? To be honest, I don’t care what the exact reason is. I’m not a scientist. All I know is that it has something to do with history, culture, media, economy, psychology, politics, the information era, and you name it. The list is endless.

We are who we are.

Let’s just accept that. Most people love to analyze why people are not happy or don’t live fulfilling lives. I don’t necessarily care about the why.

I care more about how we can change.

Just a few short years ago, I did everything to chase happiness.

You buy something, and you think that makes you happy.

You hook up with people, and think that makes you happy.

You get a well-paying job you don’t like, and think that makes you happy.

You go on holiday, and you think that makes you happy.

But at the end of the day, you’re lying in your bed (alone or next to your spouse), and you think: “What’s next in this endless pursuit of happiness?”

Well, I can tell you what’s next: You, chasing something random that you believe makes you happy.

It’s all a façade. A hoax. A story that’s been made up.

Did Aristotle lie to us when he said:

“Happiness is the meaning and the purpose of life, the whole aim and end of human existence.”

I think we have to look at that quote from a different angle. Because when you read it, you think that happiness is the main goal. And that’s kind of what the quote says as well.

But here’s the thing: How do you achieve happiness?

Happiness can’t be a goal in itself. Therefore, it’s not something that’s achievable.

I believe that happiness is merely a byproduct of usefulness.

When I talk about this concept with friends, family, and colleagues, I always find it difficult to put this into words. But I’ll give it a try here.

Most things we do in life are just activities and experiences.

You go on holiday.

You go to work.

You go shopping.

You have drinks.

You have dinner.

You buy a car.

Those things should make you happy, right? But they are not useful. You’re not creating anything. You’re just consuming or doing something. And that’s great.

Don’t get me wrong. I love to go on holiday, or go shopping sometimes. But to be honest, it’s not what gives meaning to life.

What really makes me happy is when I’m useful. When I create something that others can use. Or even when I create something I can use.

For the longest time I found it difficult to explain the concept of usefulness and happiness. But when I recently ran into a quote by Ralph Waldo Emerson, the dots finally connected.

Emerson says:

“The purpose of life is not to be happy. It is to be useful, to be honorable, to be compassionate, to have it make some difference that you have lived and lived well.”

And I didn’t get that before I became more conscious of what I’m doing with my life. And that always sounds heavy and all. But it’s actually really simple.

It comes down to this: What are you DOING that’s making a difference?

Did you do useful things in your lifetime? You don’t have to change the world or anything. Just make it a little bit better than before you were born.

If you don’t know how, here are some ideas.

Help your boss with something that’s not your responsibility.

Take your mother to a spa.

Create a collage with pictures (not a digital one) for your spouse.

Write an article about the stuff you learned in life.

Help the pregnant lady who also has a 2-year old with her stroller.

Call your friend and ask if you can help with something.

Build a standing desk.

Start a business and hire an employee and treat them well.

That’s just some stuff I like to do. You can make up your own useful activities.

You see? It’s not anything big. But when you do little useful things every day, it adds up to a life that is well lived. A life that mattered.

The last thing I want is to be on my deathbed and realize there’s zero evidence that I ever existed.

Recently I read Not Fade Away by Laurence Shames and Peter Barton. It’s about Peter Barton, the founder of Liberty Media, who shares his thoughts about dying from cancer.

It’s a very powerful book and it will definitely bring tears to your eyes. In the book, he writes about how he lived his life and how he found his calling. He also went to business school, and this is what he thought of his fellow MBA candidates:

“Bottom line: they were extremely bright people who would never really do anything, would never add much to society, would leave no legacy behind. I found this terribly sad, in the way that wasted potential is always sad.”

You can say that about all of us. And after he realized that in his thirties, he founded a company that turned him into a multi-millionaire.

Another person who always makes himself useful is Casey Neistat. I’ve been following him for a year and a half now, and every time I watch his YouTube show, he’s doing something.

He also talks about how he always wants to do and create something. He even has a tattoo on his forearm that says “Do More.”

Most people would say, “why would you work more?” And then they turn on Netflix and watch back to back episodes of Daredevil.

A different mindset.

Being useful is a mindset. And like with any mindset, it starts with a decision. One day I woke up and thought to myself: What am I doing for this world? The answer was nothing.

And that same day I started writing. For you it can be painting, creating a product, helping elderly, or anything you feel like doing.

Don’t take it too seriously. Don’t overthink it. Just DO something that’s useful. Anything.

Originally posted on dariusforoux.com.

Do you want to get my best productivity tips for free?

I’ve made an eBook with 5 tips, exercises, and video training, that you can use to get immediate results. Curious?

Click here to get the book.

.


.

The Purpose Of Life Is Not Happiness: It’s Usefulness

Darius Foroux

.


.

نوشته The Purpose Of Life Is Not Happiness: It’s Usefulness • بر بال اندیشه اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

دانلود آهنگ میلاد بابایی تو فکر کن

0
0

این مطلب از وب سایت موزیکفا به صورت رپ انتشار گردید است.

دانلود آهنگ جدید میلاد بابایی تو فکر کن

و حالا از رسانه موزیکفا ♫ دانلود آهنگ جذاب و زیبای تو فکر کن با صدای هنرمند جوان میلاد بابایی به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫

Download New Music BY : Milad Babaei | To Fekr Kon With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa

متن آهنگ تو فکر کن میلاد بابایی

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

تو فکر کن یه لحظه از من، بتونی بی خبر باشی…●♪♫
تو فکر کن یه هفته بی من، بتونی توو سفر باشی…●♪♫
محاله بی خیالم شی!●♪♫
به فکر دردسر باشی، محـــاله!●♪♫
تو فکر کن ممکنه، گاهی بدونِ تو بِرم جایی…●♪♫
تو فکر کن جاده چالوس، چقدر می چسبه دوتایی!●♪♫


محاله وقتی که نیستی، برم مهمونی تنهایی! محـــاله!●♪♫
فکـــرم، پیشت جا مونده بود…●♪♫
بگـــو قلبِ تو، پس کجا مونده بود؟!●♪♫
بگــو فکرت، پیشِ کی جا مونده بود؟●♪♫
بگــو قلبِ من، پس کجا مونده بود..؟!●♪♫
پس کجا مونده بود..؟!●♪♫

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

دانلود آهنگ میلاد بابایی تو فکر کن

به زودی از رسانه موزیکفا…

دانلود دمو در لینک زیر…

دانلود آهنگ میلاد بابایی تو فکر کن

نوشته دانلود آهنگ میلاد بابایی تو فکر کن اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

نقد مقاله «روشنفکری دینی و نقش آن در آینده سیاسی ایران» آرش نراقی‎ • بر بال اندیشه

0
0

نقد مقاله «روشنفکری دینی و نقش آن در آینده سیاسی ایران» آرش نراقی‎

نقد مقاله «روشنفکری دینی و نقش آن در آینده سیاسی ایران» آرش نراقی‎

۵ (۱۰۰%) ۱ vote

آرش نراقی، روشنفکر و نواندیش ایرانی، اخیراً مقاله‌ای خواندنی تحت عنوان «روشنفکری دینی و نقش آن در آینده سیاسی ایران» نوشته است که در آن، ضمن بیان آرا و نظرات عبدالکریم سروش و محسن کدیور درباره سیاست و حکومت و بررسی آنها،  مدعی شده است که سروش، مخالف لیبرالیسم و لیبرال‌دموکراسی است و حکومت مطلوبِ او، لیبرال نیست. آرش نراقی در این مقاله، گفته است:”دموکراسی مورد نظر سروش گرچه سکولار است اما لیبرال نیست…سروش همواره قاطعانه از مخالفت با لیبرالیسم گفته است…او در سالهای اخیر هم همچنان به نگاه منفی خود نسبت به لیبرالیسم وفادار مانده است،‌ و معتقد است که امروزه نشانه های آشکاری از بیماری و زوال لیبرالیسم در غرب به چشم می خورد”. معرفی حکومتِ مطلوب سروش در این مقاله، جای بحث و مناقشه دارد. به گمانم، آقای نراقی در بیان رای سروش درباب حکومت، خطا کرده است و ادعای او درباره لیبرال نبودن سروش و مخالفتش با لیبرالیسم، موجه به نظر نمی‌‌رسد. آرش نراقی در این مقاله، نه به درستی رای سروش درباب لیبرالیسم و لیبرال‌دموکراسی را آورده است و نه به تغییر و تحول فکری او توجهی داشته است.

برخلاف ادعای آرش نراقی در این مقاله، می‌توان نشان داد که عبدالکریم سروش هم لیبرال است و هم قائل به لیبرال‌دموکراسی:

۱- عبدالکریم سروش موضع‌اش را درباره حکومت مطلوبِ خود اعلام کرده است و صریحاً بیان کرده است که قائل به لیبرال‌دموکراسی در ایران است(نگاه کنید به پرسش و پاسخ نوبت ۱۶، پرسش ۲۰). به نظر نمی‌رسد که دیدگاه سروش درباره حکومت، از دو سال پیش تا به امروز تغییر کرده باشد. پس دموکراسی مطلوب سروش، هم سکولار است و هم لیبرال.

۲- از نگاه عبدالکریم سروش، لیبرالیسم مکتب حق‌مداری است. او در سخنرانی «اسلام و چالش لیبرالیسم» می‌گوید:”لیبرالیسم مکتب حق‌‌مداری است. یعنی تکیه‌ی اصلی او بر حقوق است، در مقابل تکالیف…از حقوق آدمی، جستجو می‌کند و گفتگو می‌کند…لیبرالیسم مکتبی است که حول حقوق آدمی می‌گردد؛ نه اینکه تکالیف را انکار کند، ولی تکالیف ثانوی‌ و تبعی‌اند. توجه به حقوق انسان داشتن، آدمی را در محور امر قرار دادن، «Individualism» و حقِ فردِ آدمی را در سرلوحه‌ی مطالبات خود قرار دادن، در لیبرالیسم به خوبی دیده می‌شود”. سروش هم به این معنا، لیبرال است چون به حقوق انسان باور دارد و حق‌مدار است. سروش در همین سخنرانی(اسلام و چالش لیبرالیسم) تاکید کرده است که:”برای اینکه ما در جهان معاصر، یک مسلمانِ معاصر باشیم، باید خودمان را با حقوق انسان آشتی دهیم. آشتی دادن هم فقط این نیست که شعارهای حقوق‌ بشری دهیم، ما باید تا اعماق مفهوم حقوق بشر پایین برویم و حفاری کنیم”. او همچنین در سخنرانی «کارنامه روشنفکران دیندار» هم معتقد است که”روشنفکران دینی حقوق‌مدارند”. عبدالکریم سروش در مقاله «”حق” و مدرن شدن ایران» می‌گوید:”ما هنوز نتوانسته‌ایم با خوبی‌های عنصر حق آشنا شویم و نگذاشته‌ایم حق جاگیر و پاگیر شود؛ به آن اجازه استقرار نداده‌ایم و مفهوم مقدسی از آن بنا نکرده‌ایم و به آن فردیت که بر مبنای اندیشه حق بنا می‌شود، اجازه تولد نداده‌ایم. این مشکل، مشکلی فرهنگی است، یعنی دیرتر از علم به میان ما می‌آید، کما اینکه علم آمده است‌…تا وقتی که این مفهوم متولد نشده، توابع و توالی آن هم به میان نمی‌آیند. یعنی قانون در جای خودش نمی‌نشیند، سیاست معنای خودش را پیدا نمی‌کند، اخلاق جامه تازه‌ای بر تن نمی‌کند، حتی درک دینی ما آنچنان که باید،نو
نمی‌‌شود…اگر حق، همان ارزش و قداست را در میان ما پیدا کند که مفهوم ناموس پیدا کرده است، آنگاه می‌توانیم بگوییم اتفاق مهم و میمون و مبارکی افتاده است”.

۳- سروش بر این باور است که در لیبرالیسم، جان برتر از عقیده است. او در سخنرانی «مبانی تئوریک لیبرالیسم» می‌گوید:”سخن اصلی انسان‌شناسی لیبرالیستی این است که عقیده‌ی آدمی در انسانیت او، دخالتی ندارد و به عبارت دیگر، عقیده برتر از انسانیت نیست…سخن لیبرالیسم این است که دایره‌ی انسانیتِ انسان، بسیار وسیع است. هیچ‌کس به دلیل داشتن عقیده‌ی خاصی، از انسانیت نمی‌افتد و مستحق قتل و سلب حقوق نمی‌شود”. سروش هم
دقیقاً همین دیدگاه را دارد و معتقد است که انسانیت برتر از عقیده است و نمی‌توان جان کسی را به دلیل داشتن عقیده‌ای، ستاند. او در مقاله «که دل به دست کمان‌ابرویی ست کافرکیش» اشاره می‌کند که روشنفکران دینی،”جان را برتر از عقیده می‌نشانند”. پس، از این نظر هم سروش لیبرال است.

۴- برابری و تساوی حقوق انسان‌ها یکی دیگر از ارکان لیبرالیسم است. سروش به برابری حقوقی انسان‌ها، برابری حقوقی مسلمان و نامسلمان، دیندار و بی‌دین، زن و مرد باور و عقیده دارد. او در گفت‌وگوی «دیانت، مدارا و مدنیت» (کیان شماره ۴۵) می‌گوید:”از نظر حقیقی آدمیان متفاوتند اما از نظر حقوقی همه برابرند”.

۵- از نگاه سروش، در لیبرالیسم “جایزالخطا بودن آدمی مورد توجه و تقدیس و تاکید جدی قرار گرفت و این اصل به جای همه‌ی اصول مقدس پیشین نشست که آدمی، هم در عرصه‌ی سیاست و هم در عرصه‌ی معرفت و هم در عرصه‌ی دیانت، جایزالخطاست. حق در آستین هیچ‌کس نیست و لذا، هیچ‌کس نمی‌تواند معصومانه سخن بگوید و یا معصومانه حکومت کند. همه بر سر یک سفره نشسته‌ایم و همه ساکن یک کوییم”(مبانی تئوریک لیبرالیسم) سروش هم در نوشته‌ها و آثار خود، همواره به اصل جایزالخطا بودن انسان و حق خطاکاری او، تاکید و اشاره داشته است. خطاپذیری معرفت بشری یکی از نکاتی است که سروش در «قبض و بسط تئوریک شریعت» به آن تاکید کرده است، یکی از پیش‌فرض‌های سروش برای خطاپذیری معرفت بشری، جایزالخطا بودن انسان است. حسین دباغ، به درستی در مقاله «از قبض و بسط کانتی تا قبض و بسط کواینی» می‌گوید:”شالوده‌ی پنهان قبض و بسط را باید دفاع جانانه‌ای از لیبرالیسم معرفتی دانست، به این معنا که حق خطاکار بودن آدمیان را به رسمیت می‌شناسد و بر آن مهر صحت می‌زند”.

۶- سروش در مقدمه کتاب «اخلاق خدایان» لیبرالیسم را حامل این پیام معرفت‌شناسانه می‌داند که یقین امری دیریاب بل نایاب است. سروش هم بر این باور است که یقین، امری دیریاب است. او می‌گوید:”یقین چیز خیلی کمیابی‌ست، ما به درجات از شک و حیرت  برخورداریم”(سلسله درس‌های دین‌شناسی مولانا). به همین سبب است که سروش، حقیقت ایمان را نه یقین که امید می‌داند و آن را نه مقابل شک که مقابل یاس قرار می‌دهد.

۷- سروش هم در سخنرانی «مبانی تئوریک لیبرالیسم» و هم در مقاله «رهایی از یقین و یقین به‌رهایی» این نکته مهم را آورده است که در لیبرالیسم هیچ‌چیز مقدس نیست، یعنی ‌هیچ‌چیز فوق وارسی و امتحان، فوق نقد و تحلیل نیست(مقدس در اینجا به معنای امری است که فوق نقد و تحلیل و وارسی و امتحان است و چون و چرابردار نیست). عبدالکریم سروش حتی به این معنا هم، لیبرال است. چه چیزی برای یک مسلمان، مقدس‌تر از قرآن است؟ سروش در مقاله «هله بر خیز که اندیشه دگر باید کرد» با صراحت می‌گوید:”مؤمنان باید آرام آرام بپذیرند که نقد علمی و اخلاقی و تاریخی قرآن و حدیث و انبیاء و اوصیاء، لازمه‌ی عقلانیت است و حرمت نهادن به نقد، عین حرمت نهادن به عقل است. عاشقان نیز نباید بهراسند که نقد چهره معشوقشان را مخدوش کند، بلکه به حکم ایمان باید انتظار داشته باشند که زرّ ناب دیانت از کوره نقد، پاک‌تر و ناب‌تر سر برآورد و سیاوش‌وار از آتش امتحان به سلامت بگذرد”. به نظر می‌رسد که سروش در سالهای اخیر هم، نگاهی انتقادی به متن قرآن داشته است.

۸- عبدالکریم سروش، “بی‌طرف دانستن حکومت در قبال ادیان گوناگون و قرائت‌های گوناگون از دین واحد” را از ارکان لیبرالیسم می‌داند. سروش در این باب هم، با لیبرالیسم همراه و همدل است. حکومت مطلوب نزد سروش هم حکومتی است که بی‌طرفی ایدئولوژیک داشته باشد و جانب دین خاصی را نگیرد(این نکته‌ای است که آقای نراقی هم در مقاله خود به آن اشاره کرده است). سروش در کتاب «ادب قدرت، ادب عدالت» می‌گوید:”اساساً حکومت باید نسبت به طوایف و فرقه‌های مختلف حالت پدری داشته باشد و بی‌طرفی ایدئولوژیک پیدا کند…حکومت[باید] نسبت به همه‌ی ادیان و زیردستان خود با هر دینی، به چشم مساوی نگاه کند و حق و امتیازی را به قومی ندهد و از قومی دیگر سلب نکند و اصلاً اگر غیر از این باشد، نظم اجتماعی به هم خواهد خورد و نارضایتی اوج خواهد گرفت”.

۹- مداراگرایی و نفی خشونت هم، از نظر سروش، یکی از ارکان لیبرالیسم است. فکر میکنم حاجت به بیان این نکته نباشد که سروش، اهل تساهل و مدارا و مخالف خشونت است.

بنابر آنچه که آمد، می‌توان دریافت که عبدالکریم سروش، لیبرال است و قائل به لیبرال‌دموکراسی؛ به بیان بهتر و دقیق‌تر، سروش در حوزه سیاست، معرفت و اخلاق لیبرال است. اما به نظر می‌رسد که در حوزه اقتصاد، سروش از لیبرالیسم فاصله می‌گیرد و به لحاظ اقتصادی، لیبرال نیست. مخالفت صریح او با سرمایه‌داری هم، از همین جهت است. سروش هرچند که لیبرال است اما نگاه و رویکرد انتقادی هم به لیبرالیسم دارد و این هیچ عجیب نیست. مگر سروش، اسلام را نقد نکرده است؟ آیا نقد اسلام، از سروش انسانی نامسلمان ساخته که نقد لیبرالیسم او را از این مکتب جدا کند؟ می‌توان چنین هم گفت که سروش با آنکه به آفت‌های حکومت لیبرال آگاه است، اما بازهم آن را رها نکرده و لیبرال‌دموکراسی را بهترین نسخه برای حکومت می‌داند.

به این نکته هم باید توجه داشت که امروز لیبرالیسم گسترده‌تر از آن است که بتوان همه‌ی لیبرال‌‌ها را در یک دسته قرار داد هرچند همه‌‌‌ی آنها در یک خانواده هستند. متفکران بزرگ لیبرال، به راستی درک واحدی از آزادی ندارند، موضع واحدی در برابر عدالت ندارند. می‌توان امروز از لیبرالیسم‌هایی سخن گفت که هر یک، رای مخصوص خود را درباره آزادی‌های فردی، منافع اجتماعی، عدالت، نقش دولت و… دارند که گاهی این آرا، مقابل هم قرار می‌گیرند.

در این میان، عبدالکریم سروش را می‌توان یک لیبرال چپ‌گرا دانست که از لیبرالیسم کلاسیک و لیبرالیسم راست‌گرا عبور کرده است و رویکردی انتقادی به آنها دارد. نگاه منفی سروش هم در این سالها، بیشتر متوجه لیبرالیسم‌هایی است که با سرمایه‌داری همراه شده‌اند. همچنین می‌توان گفت که لیبرالیسمِ سروش، به لیبرالیسمِ جان رالز نزدیک است و از شباهت سروش و رالز درباب مفهوم آزادی و عدالت و نسبت آنها، سخن گفت (نگاه کنید به مقاله”جان رالز و عبدالکریم سروش” از حسین دباغ).

اما درباب دین و لیبرالیسم. آرش نراقی در این مقاله، دلیل مخالفت سروش با لیبرالیسم را، ناسازگاری دین با لیبرالیسم(از نگاه سروش) می‌داند. نراقی، به این سخن سروش اشاره کرده است که:”لیبرالیسم مخالف دین است…هیچ دینداری نمی‌تواند لیبرال باشد”.

البته صاحب این سخنان، سروش است اما سروش سال ۱۳۷۰. هم درک سروش از دین و دینداری و هم موضع او در برابر لیبرالیسم، تغییر و تحول داشته است و بدون دیدن این تغییر و تحول، نمی‌توان به درستی دریافت که سروش، امروز، چه رای مشخصی درباب نسبت دین و لیبرالیسم دارد. سروشِ متأخر دریافته است که یک دین و یک اسلام، وجود ندارد که آن دین و اسلام هم، ذاتی برای خود داشته باشد. سروش می‌گوید باید از دین‌ها و دینداری‌ها، اسلام‌ها و مسلمانی‌ها سخن گفت(نگاه کنید به مقاله ذاتی و عرضی در ادیان). به عبارت دیگر، قرائت واحدی از دین وجود ندارد بلکه قرائت‌‌های متکثر و متنوعی از دین وجود دارد. می‌توان امروز از اسلام سنتی، اسلام سنت‌گرا، اسلام بنیادگرا و اسلام نواندیشانه سخن گفت. سروش از اصناف دینداری هم سخن گفته است و سه نوع دینداری را از هم تفکیک کرده است: دینداری مصلحت‌اندیش، دینداری معرفت‌اندیش و دینداری تجربت‌اندیش. هرکدام از این دین‌ها و دینداری‌ها، حکم مخصوص خود را دارند و دین‌ها و دینداری‌ها، نسبت یکسانی با لیبرالیسم ندارند. آن سخن سروشِ متقدم را، به کمک سروشِ متأخر، می‌توان این گونه فهمید که: لیبرالیسم، با دین رسمی و سنتی، با دین حداکثری و فربه، با دین ایدئولوژیک و فقاهتی، ناسازگار است. لیبرالیسم با فهم رایج و متعارف از دین، مخالف است. اما دینی می‌تواند وجود داشته باشد، فهمی از دین می‌تواند وجود داشته باشد که با لیبرالیسم قابل جمع باشد. اتفاقاً، فهم و درک سروش از دین کاملاً با لیبرالیسم قابل جمع است.

عبدالکریم سروش خود از امکان قرائت لیبرال از دین سخن گفته است و از  چنین قرائتی دفاع هم دفاع هم کرده است(مقاله رهایی از یقین و یقین به‌رهایی). سروش، در کتاب «اخلاق خدایان»، خود به درستی می‌گوید که “دینداری مصلحت‌اندیش و شریعتمدار، شاید در ظل نظام‌های لیبرال، لاغر و رنجور شود اما دینداری محققانه و معرفت‌اندیش، قطعاً نیرو می‌گیرد و پر برگ و بار می‌شود”. پس، از نگاه سروشِ متأخر می‌توان فهمی و قرائتی لیبرال از دین داشت و می‌توان دیندار بود و لیبرال هم بود و دینداری معرفت‌اندیش در ظل نظام‌های لیبرالی، نیرو می‌گیرد.

.


.

نقد مقاله «روشنفکری دینی و نقش آن در آینده سیاسی ایران» آرش نراقی‎

نویسنده: رضا زمان

.


.

نوشته نقد مقاله «روشنفکری دینی و نقش آن در آینده سیاسی ایران» آرش نراقی‎ • بر بال اندیشه اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

دانلود آهنگ سیامک عباسی من دیوانه نیستم

0
0

این مطلب از وب سایت موزیکفا به صورت رپ انتشار گردید است.

دانلود آهنگ سیامک عباسی من دیوانه نیستم

و اینک سوپرایز امشب رسانه موزیکفا برای شما همراهان گرامی ♫ دانلود آهنگ فوق العاده زیبای من دیوانه نیستم از هنرمند خوش صدا سیامک عباسی به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫

Download New Music BY : Siamak Abbasi | Man divane nistam With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa

متن آهنگ من دیوانه نیستم سیامک عباسی

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

دانلود آهنگ سیامک عباسی من دیوانه نیستم

توضیحات سیامک عباسی در خصوص آهنگ من دیوانه نیستم در اینستاگرامش:

با پدرام فریوسفی عزیز و سعید زمانی نازنین سر ضبط قطعه‌ی «من دیوانه نیستم» که برای فیلم #من_دیوانه_نیستم ساخته شده
این آهنگ فردا شب (۳ مرداد) همزمان با اکران سراسری فیلم منتشر می‌شه
امیدوارم به دلتون بشینه و براتون خاطره ساز بشه خوشبختیتون آرزومه

به زودی از رسانه موزیکفا…

دانلود دمو در لینک زیر…

دانلود آهنگ سیامک عباسی من دیوانه نیستم

نوشته دانلود آهنگ سیامک عباسی من دیوانه نیستم اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.


دانلود آهنگ علی ابراهیمی دمم گرم

0
0

این مطلب از وب سایت موزیکفا به صورت رپ انتشار گردید است.

دانلود آهنگ جدید علی ابراهیمی دمم گرم

در این ساعت برای شما کاربران عزیز ♫ دانلود آهنگ جدید و شنیدنی دمم گرم با صدای علی ابراهیمی به همراه تکست و بهترین کیفیت آماده کرده ایم ♫

Download New Music BY : Ali Ebrahimi | Damam Garm With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa

متن آهنگ دمم گرم علی ابراهیمی

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

با تو هیجــانی‌ ترم!●♪♫

یه نمـــه روانی‌ ترم!●♪♫

دیوونگیه محضه، اون روزایی که عادی ترم..!●♪♫

بیخِ تو شدم، لعنتی!●♪♫

رو دلِ تو نیست، قیمتی…●♪♫

کسی به تو چپ خیره بشه، بدجور میشم غیـــرتی!●♪♫

دلتـــو بردم و دَمم گـــرم!●♪♫

دلِ تـــو، دیوونه ترم کـــرد!●♪♫

مگه میشه، دیگه نباشی؟!●♪♫

مگه میشه، که بی تو سَر کرد؟!●♪♫

دلتـــو بردم و دَمم گـــرم!●♪♫

دلِ تـــو، دیوونه ترم کـــرد!●♪♫

مگه میشه، دیگه نباشی؟!●♪♫

مگه میشه، که بی تو سَر کرد؟!●♪♫

رو تو حسّاسم…●♪♫

منو می شناسن، همون کسایی که تورو می شناسن!●♪♫

می دونن چه جوری تورو می خواستم، عشقــــم…●♪♫

مثِ بارونی، یه جور آرومی…●♪♫

از تو گذشتن، به خدا آسون نی!●♪♫

منم دیوونه ترتم، می دونی عشقم…●♪♫

دلتـــو بردم و دَمم گـــرم!●♪♫

دلِ تـــو، دیوونه ترم کـــرد!●♪♫

مگه میشه، دیگه نباشی؟!●♪♫

مگه میشه، که بی تو سَر کرد؟!●♪♫

دلتـــو بردم و دَمم گـــرم!●♪♫

دلِ تـــو، دیوونه ترم کـــرد!●♪♫

مگه میشه، دیگه نباشی؟!●♪♫

مگه میشه، که بی تو سَر کرد؟!●♪♫

دلتـــو بردم و دَمم گـــرم!●♪♫

دلِ تـــو، دیوونه ترم کـــرد!●♪♫

مگه میشه، دیگه نباشی؟!●♪♫

مگه میشه، که بی تو سَر کرد؟!●♪♫

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

دانلود آهنگ علی ابراهیمی دمم گرم

دانلود آهنگ علی ابراهیمی دمم گرم

نوشته دانلود آهنگ علی ابراهیمی دمم گرم اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

دانلود آهنگ رضا یزدانی ای کاش عشق را زبان سخن بود

0
0

این مطلب از وب سایت موزیکفا به صورت رپ انتشار گردید است.

دانلود آهنگ جدید رضا یزدانی ای کاش عشق را زبان سخن بود

و اینک از رسانه معتبر موزیکفا ♫ دانلود آهنگ فوق العاده زیبا و شنیدنی ای کاش عشق را زبان سخن بود با صدای خاص و گیرای هنرمند رضا یزدانی به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫

شعر : احمد شاملو

Download New Music BY : Reza Yazdani | Ey Kash Eshgh Ra Zabane Sokhan Bood With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa

متن آهنگ ای کاش عشق را زبان سخن بود رضا یزدانی

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

آن‌ که می‌گوید: دوستت دارم●♪♫
خُنیاگرِ غمگینی‌ ست، که آوازش را از دست داده است●♪♫

شعر : احمد شاملو

ای کاش عشق را، زبان سخن بود●♪♫

ای کاش عشق را، زبان سخن بود●♪♫

هزار کاکلی شاد، در چشمانِ توست●♪♫
هزار قناری خاموش، در گلوی من…●♪♫

عشق را، ای کاش زبان سخن بود●♪♫

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

دانلود آهنگ رضا یزدانی ای کاش عشق را زبان سخن بود

به زودی از رسانه مزیکفا…

دانلود آهنگ رضا یزدانی ای کاش عشق را زبان سخن بود

نوشته دانلود آهنگ رضا یزدانی ای کاش عشق را زبان سخن بود اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

هورمون انسولین و چاقی چه ارتباط مهمی با یکدیگر دارند

0
0

انسولین هورمونی است که توسط لوزالمعده تولید می‌شود و برای تاثیرگذاری کربوهیدرات و سوخت و ساز چربی مهم است. انسولین، گلوکز جذب شده در خون را به سمت ماهیچه‌ها، کبد و چربی سوق می‌دهد. این یک فرایند مهم است تا از وجود انرژی لازم برای عملکردهای روزمره بدن مطمئن شویم و همچنین برای حفظ قند خون طبیعی نیز الزامی است. در این مقاله قصد داریم تا ارتباط هورمون انسولین و چاقی را بیان کنیم.

چه ارتباطی میان هورمون انسولین و چاقی است؟

انسولین و چاقی

در بدن یک فرد چاق گاهی سیگنال­های انسولین از بین می روند و بافت ­ها دیگر به فکر کنترل سطح قند خون نیستند، این می تواند منجر به ابتلا به بیماری دیابت نوع دو و سندروم متابولیک شود.

هورمون انسولین یک داروی رایج در درمان دیابت است. این دارو به خودی خود باعث اضافه وزن نمی شود، اما چاقی به عنوان یک عارضه جانبی میتواند در طی انسولین درمانی رخ دهد. هورمون انسولین در پایین آوردن قند خون بسیار خوب عمل می کند و در بعضی موارد افراد به دلیل عدم استفاده کافی بدن از آن قند خون بالایی دارند. پس وقتی شروع به دریافت هورمون انسولین می کنند، بدنشان به استفاده درست از قند می پردازد که بعضی اوقات می تواند باعث اضافه وزن شود. اضافه شدن وزن یک عارضه جانبی معمول در روند انسولین درمانی است اما لزوما همیشه اتفاق نمی­ افتد.

به عبارت دیگر وقتی ما نوعی ماده غذایی را مصرف می کنیم مخوصا اگر دارای قند زیادی باشد، باعث ترشح هورمون انسولین در بدن ما می شود. هورمون انسولین قند را از خون می گیرد و آن را به صورت گلیکوژن ذخیره می کند، این امر سبب کاهش قند خون می شود. قند ذخیره شده در سلول های ماهیچه ای (به شکل تجمع گلیکوژن) به عنوان یک منبع سوخت برای بدن حساب می شود و مقدار اضافه آن به شکل چربی ذخیره می گردد.

وجود هورمون انسولین باعث می شود که بدن از چربی به عنوان منبع انرژی (سوخت) استفاده نکند، اگر هورمون انسولین در بدن نباشد یا کم باشد بدن از چربی ها به عنوان منبع انرژی استفاده خواهد کرد. به گزارش بر بال اندیشه اگر یک بیمار دیابتی الزامات و پرهیزهای مربوط به تغذیه را رعایت نکند، کالری زیادی به بدنش وارد می شود و این مورد سبب اضافه وزن و چاقی او خواهد شد.

انسولین چگونه باعث چاقی می‌شود؟

انسولین و چاقی

نکته ای که لازم است به آن اشاره نماییم این است که هر چه قند خونی که از مصرف مواد غذایی حاصل می شود بیشتر باشد، به همان اندازه ترشح هورمون انسولین هم بالا می رود. عکس همین موضوع هم وجود دارد یعنی با مصرف غذایی که قند خون را خیلی بالا نمی برد، انسولین کمتری هم ترشح می شود و سیستم ذخیره سازی فعال نمی گردد. برای این که هورمون انسولین باعث چاقی ما نشود باید تلاش کنیم تا از غذاهایی استفاده کنیم که خیلی نیاز به انسولین نداشته باشند، زیرا تولید انسولین بیش از اندازه باعث افزایش وزن می گردد.

در وقت نیاز، گلیکوژن بایستی به گلوکز یا همان قند خون تبدیل شود. برعکس انسولین، هورمون دیگری به نام گلوکاگرل یا گلوکاگون وظیفه لاغر کردن بدن را دارد، این هورمون زمانی ترشح می شود که بدن با افت قند خون مواجه باشد و هورمون انسولین در خون نباشد. پس رابطه میان هورمون انسولین و چاقی یک رابطه طبیعی است و نباید درباره آن نگرانی خاصی وجود داشته باشد.  

نباید فراموش کرد، میزان قند خون در خون (۱ گرم در هر یک لیتر خون) معمولا ثابت می ماند، این مورد برای این است که غذای مغز دائما تامین شده باشد. مغز انسان روزانه حدودا صد گرم قند از خون می گیرد و مصرف می نماید. بنابراین لازم است این صد گرم قند خون بلافاصله جایگزین شود. البته قندی که مغز مصرف می کند، بیشتر از گلیکوژن کبدی می گیرد تا از قندی که تازه تولید شده است.

منبع: https://asanteb.com

نوشته هورمون انسولین و چاقی چه ارتباط مهمی با یکدیگر دارند اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

سیانوز محیطی و بررسی کامل دلایل گوناگون ایجادکننده آن

0
0

هنگامی که دست‌ها و نوک انگشتان پا به رنگ آبی روشن درآیند اصطلاحا می‌گویند که فرد دچار سیانوز محیطی شده است، دلیل این اتفاق هم نرسیدن مقادیر کافی اکسیژن به بافت‌های بدن می‌باشد. دماهای سرد، مشکلات جریان خون و استفاده از جواهرات کوچک‌تر از سایز دست می‌توانند علت‌های شایع سیانوز محیطی به حساب آیند، در این مقاله قصد داریم این مشکل را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم.

سیانوز محیطی

ارائه اطلاعات مهم در رابطه با سیانوز محیطی

هر مشکلی مسلما علائم مخصوص به خود را دارد و افراد مبتلا به سیانوز محیطی نیز امکان دارند علائم خاصی را تجربه نمایند، از جمله:

  • پوست روی انگشتان پا، انگشتان دست، کف دست و پاها به رنگ آبی و سبز درآیند
  • قسمت‌های آسیب‌دیده به نحوی لمس شوند
  • پس از گرم شدن، قسمت موردنظر به حالت عادی خود برگردد

علت‌های ایجاد سیانوز محیطی

تمامی اندام‌ها و بافت‌های بدن برای آنکه بتوانند به فعالیت‌های خود ادامه دهند نیازمند اکسیژن می‌باشند، بدن انسان با جذب اکسیژن سعی در نفس کشیدن دارد، بد نیست بدانید که خون حاوی پروتئینی به نام هموگلوبین بوده و وظیفه اصلی آن انتقال اکسیژن به سلول‌های بدن می‌باشد، در صورتی که بدن نتواند اکسیژن مورد نیاز خود را جذب کند مسلما پدیده‌ای به نام سیانوز رخ خواهد داد. وجود برخی از شرایط پزشکی می‌توانند مانع رسیدن خون حاوی اکسیژن به مراکز مهم بدن شوند. افراد دچار سیانوز محیطی اکثرا در قسمت‌هایی همچون دستان و حتی انگشتان پایشان درگیر هستند، علت این موضوع واضح است زیرا مراکز نامبرده شده در دورترین بخش نسبت به قلب قرار دارند و همین مسئله می‌تواند در رسیدن خون حاوی اکسیژن اخلال ایجاد نماید. برخی از علت‌های شایع سیانوز طبیعی عبارتند از:

√ سندرم رینود: نام نوعی بیماری بوده که به علت آن فرد مبتلا در نوک انگشتان دست و پای خود احساس درد خواهد کرد و در دماهای پایین سرد و سفید می‌شوند. این اتفاق زمانی خواهد افتاد که رگ‌های خونی تنگ شوند و همین موضوع سبب خواهد شد که خون به سایر اندام‌ها نرسد.

√ فشار خون پایین: هنگامی که یک فرد دچار فشار خون پایین شود نمی‌توان انتظار داشت که اکسیژن در مقادیر تعریف شده به دست و پا منتقل گردد.

√ هیپوترمی: این مسئله حکایت از زمانی دارد که درجه حرارت بدن به سطح بسیار پایینی برسد، هیپوترمی را می‌توان یک وضعیت اورژانسی پزشکی دانست، در صورتی که فرد دارای مشکلاتی درون رگ‌ها و شریان‌ها باشد بدن ممکن است نتواند خون و اکسیژن کافی را به دست و پا انتقال دهد، برخی از علت‌های احتمالی آن عبارتند از:

  • نارسایی وریدی
  • بیماری عروقی محیطی
  • مسدود شدن رگ‌ها و شریان‌ها

√ نارسایی قلبی: هنگامی که یک فرد مبتلا به نارسایی قلبی باشد نمی‌توان انتظار پمپاژ خون به تمامی نقاط بدن، آن هم به صورت کامل را داشت که همین موضوع می‌تواند موجب نرسیدن مقادیر کافی اکسیژن به تمامی بخش‌های بدن شود.

√ ترومبوز ورید عمقی: این حالت به لخته خون‌هایی دلالت دارد که در رگ‌های موجود در بخش‌هایی همچون پا و سایر اندام‌ها مانع رسیدن مقادیر کافی خون می‌شوند.

سیانوز محیطی در برابر سیانوز مرکزی

سیانوز محیطی

به گزارش مجله پزشکی بر بال اندیشه در کنار سیانوز محیطی نوعی دیگر از سیانوز به نام مرکزی هم وجود دارد، تفاوت اصلی آن‌ها در چگونگی تاثیر گذاشتن بر روی بدن می‌باشد. سیانوز محیطی بر روی بخش‌هایی از بدن همانند نوک انگشتان، ناخن‌ها و پاها تاثیر می‌گذارد و امکان دارد تنها در یک سمت بدن و یا در هر دو طرف آن به شکل مساوی تاثیر بگذارد. سیانوز مرکزی موجب ایجاد برخی تغییرات در بدن خواهد شد و بخش‌هایی همچون مرکز بدن، لب و یا زبان را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد، توجه داشته باشید که سیانوز مرکزی با گرم شدن بدن از بین نخواهد رفت. سیانوز مرکزی و محیطی هر دو دارای علت‌های مشابهی همچون مشکلات قلب، خون، ریه و یا سیستم عصبی هستند.

شیوه‌های تشخیص و درمان سیانوز محیطی

پزشکان سیانوز محیطی را از طریق انجام آزمایش‌های فیزیکی، تصویربرداری به وسیله اشعه ایکس و آزمایش خون می‌توانند تشخیص دهند، مزیت این کارها برای تشخیص آن است که اگر کوچکترین مشکلی همانند نارسایی‌های قلبی و یا ریوی وجود داشته باشد هم قابل تشخیص باشد. به توصیه‌های پزشک در رابطه با شیوه‌های تشخیص توجه نمایید زیرا آن‌ها بهترین راه را برای درمان انتخاب خواهند کرد. درمان هر بیماری ابتدا مستلزم تشخیص درست علت ایجاد آن است، سیانوز محیطی هم از این قاعده مستثنی نبوده و درمان آن بستگی به تشخیص علت اصلی خواهد داشت. پزشکان ممکن است برای بیماران مبتلا به سیانوز محیطی داروهای قلبی را تجویز نمایند، داروهایی که موجب بهبود عملکرد قلب و ریه خواهند شد، در حقیقت با مصرف چنین داروهایی افراد می‌توانند به بهبود جریان خون در بدن و به دنبال آن تامین اکسیژن لازم برای بخش‌های مهم کمک نمایند، حتی امکان دارد برخی افراد نیازمند اکسیژن درمانی هم باشند. گروهی از پزشکان توصیه می‌کنند که افراد با ایجاد تغییراتی در شیوه زندگی همانند اجتناب از استعمال دخانیات به سراغ پیشگیری از بروز چنین مشکلی بروند.

چه زمانی برای مراجعه به پزشک مناسب است؟

توجه داشته باشید که در موارد بسیار زیادی سیانوز محیطی بیانگر وجود سایر بیماری‌ها می‌باشد و دلالتی بر خود ندارد، برخی از شرایط اساسی وجود دارند که می‌توانند زندگی افراد را تهدید نمایند و بهتر است هر فردی که علائم زیر را در خود مشاهده کرد سریعا به پزشک مراجعه نماید و بعد از تشخیص درست مراحل درمانی را آغاز کند، این شرایط عبارتند از:

  • داشتن مشکلاتی در تنفس
  • ایجاد درد قفسه سینه
  • عرق کردن در سطوح خفیف
  • ایجاد دردهای ناگهانی با بی‌حس شدن اندام‌ها، دست و پاها
  • ناتوانی در ایجاد تمرکز ذهنی
  • داشتن علائمی همچون تب و آنفولانزا

بد نیست بدانید که امکان ایجاد سیانوز محیطی در نوزادان هم وجود دارد، در برخی مواقع تشخیص آن به دلیل وجود زردی در نوزادان می‌تواند سخت باشد، توجه داشته باشید که سیانوز محیطی معمولا اورژانسی نبوده اما سیانوز مرکزی بهتر است سریعا مورد پیگیری قرار گیرد تا بتوان از این طریق نسبت به شکل‌گیری شرایط حاد جلوگیری به عمل آورد.

چشم‌اندازی در رابطه با سیانوز محیطی

سیانوز محیطی

همانطور که در بندهای قبلی هم گفته شد درمان هر مشکلی نیازمند دانستن علت اصلی آن بوده و سیانوز محیطی هم از این قاعده مستثنی نمی‌باشد، افراد باید با پزشک خود مشورت نمایند در صورتی که علائم پس از گرم شدن دست و پاها ناپدید نگردند، توجه داشته باشید که تشخیص به موقع مشکل می‌تواند درمان مناسب را در مراحل اولیه فراهم نماید و همین مسئله از عوارض بیشتر جلوگیری خواهد کرد.

منبع: https://asanteb.com

نوشته سیانوز محیطی و بررسی کامل دلایل گوناگون ایجادکننده آن اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

سیدحسین نصر زیر ذره‌بین روزنامه شرق • بر بال اندیشه

0
0

صفحات ۸ و ۹ روزنامه شرق شماره ۳۱۹۸ – پنج شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۷ – به بررسی آثار سیدحسین نصر و نقد آنها پرداخته است. عبدالرحمن نجل‌رحیم (مغزپژوه)، عطا کالیراد (پژوهشگر زیست‌شناسی تکاملی در پژوهشگاه دانش‌های بنیادی)، حسن فتاحی (عضو هیئت تحریریه فصلنامه نقد کتاب علوم محض و کاربردی)، امیرمحمد گمینی (استادیار پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران)، عرفان خسروی (دیرینه‌شناس)، محمدرضا توکلی‌صابری (نویسنده و مترجم آثار علمی) نویسندگانی هستند که در این شماره از روزنامه شرق درباره سیدحسین نصر نوشته‌اند. که در ادامه می‌آید. در پایان این مطلب می‌توانید فایل pdf این مطالب را دریافت کنید.

.

.

عبدالرحمن نجل‌رحیم. مغزپژوه

زمانی را که جانوران روی زمین دارای سلسله اعصاب می‌شوند، حدود ۴۵۰ تا ۶۰۰ میلیون سال حدس می‌زنند، بنابراین حدود سه میلیارد سال جانوران بدون سلسله اعصاب زندگی کرده‌اند. ورود سلسله اعصاب به بدن جانوران برای خدمت به موجود زنده بود. وجه مشخصه سلسله اعصاب، شکل‌گیری نورون‌ها یا سلول‌هایی با درجه حساسیت بالا هستند و تحریک‌پذیری زیادی دارند. این نوع حساسیت بیوالکتریکی در تک‌سلولی‌های اولیه مانند باکتری هم جلب نظر می‌کند که می‌توانند پتانسیل کنش هیجانی و زندگی جمعی داشته باشند. یکی از خصوصیات نورون‌ها، میل به ایجاد ارتباطات وسیع، از طریق دندریت‌ها و پایانه‌های دراز اکسونی و رساندن پیام خود به دوردست‌ترین نقاط بدن و تشکیل شبکه‌های پیچیده در نقاط پرجمعیت نورونی در مغز و نخاع است. حفظ پیوند دوجانبه پویا با اقصا نقاط بدن، اعضا، احشا و جوارح، سیستم هورمونی، ایمنی، عروقی، عضلانی، پوستی و حس‌های پنج‌گانه، از خصوصیات مهم سلسله اعصاب است.
تکامل سلسله اعصاب تدریجی بوده است. به نظر می‌رسد ابتدایی‌ترین شکل سلسله اعصاب به‌صورت شبکه ساده عصبی در نوعی جانور دریایی از رده کیسه‌تنان یا مرجانیان باشد. زمانی تصور می‌شد که اسفنج‌ها دستگاه عصبی نداشته باشند، حالا معلوم شده آنها به‌وسیله اعصابی که به احشا می‌رود، فعالیت دستگاه گوارشی خود را برای تغذیه تنظیم می‌کنند، در‌حالی‌که نورون‌های حسی و حرکتی جداگانه‌ای ندارند. تورینه عصبی دستگاه گوارش آنها، شاید قدیمی‌ترین دستگاه عصبی در موجودات باشد. درباره هیدراها و مرجان‌ها این تورینه‌های عصبی، نورون‌های حسی و حرکتی جداگانه‌ای پیدا می‌کنند و دستگاه گوارشی هیدرا برای فعالیت انقباضی دودی‌شکل منظم از تورینه ساده عصبی خود استفاده می‌کند. به این ترتیب گویا از نظر تکاملی مغز اول در شکم موجودات بوده و البته این اهمیت در سلسله اعصاب احشایی موجوداتِ پیچیده‌تر از جمله انسان حفظ شده، به‌طوری‌که امروزه شبکه اعصاب گوارشی انسان را مغز دوم می‌نامند.
برخلاف تصور قدیمی، در انسان سلسله اعصاب روده‌ای، حدود ۱۰۰ تا ۶۰۰ میلیون نورون دارد که بالاتر از نورون‌های نخاع است، مثل مغز بیشتر این نورون‌ها در داخل سیستم عصبی و نورون‌های واسط بین نورون‌های حسی و حرکتی قرار دارند. فقط بخش کوچکی از نورون‌ها در ارتباط با بیرون هستند و بیشتر از طریق عصب واگ به طرف مغز می‌روند. در این سیستم برای هر دو هزار نورون داخلی، یک نورون بیرونی وجود دارد که نشان‌دهنده وجود سلسله اعصابی مرکزی و مستقل از مغز است. اگرچه جریان اطلاعات بیشتر از طرف روده به مغز است، ولی خودمختاری زیادی در سیستم عصبی شکمی وجود دارد. مغز دوم یا مغز گوارشی در ایجاد احساسات نقش مهمی بازی می‌کند. بد نیست بدانیم که ۹۵ درصد سروتونین بدن از سلسله اعصاب روده‌ای تأمین می‌شود که کمبود آن در افسردگی نقش مهمی دارد. در ضمن اجتماع بی‌شمار باکتری‌های خوش‌نشین که با اعصاب روده و مغز و سیستم ایمنی در مراوده‌های دائمی هستند در چگونگی حالات احساسی ما دخالت مهمی دارند.
از طرف دیگر آموخته‌ایم که بدون شبکه عصبی پیچیده‌تر و شکل‌گیری مغز در سر، تنظیم اعمال حرکتی جاندارانی پوینده و مهاجر در محیط متغیر و گسترده غیرممکن بوده است. «ادولفو لیناس» برای روشن‌شدن اهمیت این موضوع از نوعی آبدزدک دریایی مثال می‌آورد. نوع بالغ این جانور نرم‌تن، مانند گیاه ساکن است، خود را به دیواره ثابت دریا می‌چسباند و دو نوع فعالیت از خود نشان می‌دهد: تغذیه به‌وسیله ازصافی‌گذراندن آب دریا و تولیدمثل از طریق جوانه‌زدن، اما لارو قبل از بلوغ این جانور دریایی به آزادی شنا می‌کند (معمولا یک روز یا کمتر از آن) و در این مدت این لاروی کوتاه‌عمر، دارای عقده‌ای به شکل مغز حاوی ۳۰۰ سلول می‌شود. این سلسله اعصاب بدوی، اطلاعات حسی را از محیط پیرامونی از طریق عضو تعادلی، از تکه پوستی حساس به نور، جمع‌آوری کرده و خود را برای رویارویی با شرایط دگرگون‌شونده محیط شنا در آب مجهز می‌کند؛ اما چیزی نمی‌گذرد که لارو سر خود را درون جای مناسب چال می‌کند و بی‌حرکت و ساکن می‌شود. در این شرایط لارو بیشتر مغز اولیه و حتی دم و عضلات دم خود را که دیگر لازم ندارد، هضم می‌کند. بی‌تحرکی دوران بلوغ، جانور را به بخش بی‌استفاده مغز در سر بی‌نیاز می‌کند و او تنها به حفظ بخش مورد استفاده در دستگاه هاضمه برای تغذیه و تولید مثل بسنده می‌کند. درسی که از نحوه زیست این نمونه از جانداران می‌گیریم این است که رشد تکاملی سلسله اعصاب مغزی در سر، باید خصلتی خاص برای جانداران دارای تحرک فعال در شرایط متغیر محیطی به حساب آید.
حشرات که دو درصد همه گونه‌های جانوری را تشکیل می‌دهند، مغزی کوچک دارند، برای مثال مغز زنبور عسل حدود یک میلیون نورون بیشتر ندارد، اما با همین مغز کوچک، رفتار اجتماعی پیچیده‌ای را از این جانداران شاهد هستیم. لانه‌گزینی و زندگی جمعی مورچه‌ها و زنبورها مانند پروژه معماری و شهرسازی همراه با طرح ترافیکی، سیستم تهویه و فاضلاب، گارد ویژه ملکه، بیش از انتظار ما نمود پیدا می‌کند و درعین‌حال می‌دانیم که این‌همه نظم تشکیلاتی ناشی از رشد فرهنگی و سیستم پیشرفته تعلیم و تربیت در مدارس آموزشی آنها نیست، بلکه از تن‌مندی خاص بیولوژی وابسته به ژنوم آنها حاصل می‌شود. آنها مانند ما انسان‌ها نه برای رفتگانشان سوگواری می‌کنند و نه درباره جایگاه خودشان در جهان سؤالی می‌کنند، نه می‌گویند از کجا آمده‌اند، نه به کجا می‌روند. رفتار موفق اجتماعی آنها ناشی از حس مسئولیت برخاسته از فرهنگ و نگاه فلسفی‌شان نیست، زیرا آموزه‌های زیادی خارج از ژنومشان که در طول تکامل تنظیم شده در اختیار ندارند. اغلب فقط یک راه در جلو دارند که همان را هم می‌روند. آنها بیش از صد میلیون سال است که روی زمین زندگی می‌کنند. «انتونیو داماسیو» در بررسی‌های خود به این نتیجه رسیده است که هر موجودی برای رسیدن به احساسات اولیه که با آن بتواند ارزش‌های اولیه یعنی خوشایندها و ناخوشایندها را براساس معیارهای تنانه و از جمله دستگاه گوارش خود تشخیص دهد، بیشتر از قشر خاکستری مغز به ساقه مغزی متکی است که گویا براساس شواهد علمی، نوع اولیه مشابهی از آن در مغز حشرات یافت می‌شود. به این ترتیب به نظر می‌رسد اساس شکل‌گیری این احساسات اولیه تن‌مندانه در مغز حشرات، توجیه‌‌کننده رفتار پیچیده اجتماعی‌شان باشد. شاید به‌همین‌دلیل در فرهنگ ما هم متداول است که در یک میهمانی در پاسخ انبساط خاطر ما از گوارش غذایی لذیذ بگویند: نوش جان!

.


.

عطا کالیراد. پژوهشگر زیست‌شناسی تکاملی در پژوهشگاه دانش‌های بنیادی

«به تماشا می‌نشینی و می‌پرسی چرا، اما من آنچه را که نبوده ‌است تجسم می‌کنم و می‌پرسم چراکه نه؟»
جرج برنارد شاو، بازگشت به متوشالح
به عقیده جان مینارد اِسمیت (۲۰۰۴-۱۹۲۰)، زیست‌شناس و تکامل‌دان برجسته انگلیسی، در نمادگرایی و تصادف (۱۹۸۱) علت اصلی سردرگمی شمار بسیاری از مردمان، از‌جمله اندیشمندان، در برابر نظریه تکامل زیستی ماهیت این نظریه به مثابه روایتی در باب آفرینش است؛ برخلاف غالب روایات متعددی که در فرهنگ‌های مختلف در باب خلقت موجودات زنده مطرح می‌شود، نظریه تکامل زیستی فاقد هرگونه معنای نمادین است و راه را بر تفاسیر مختلف می‌بندد و روایتی که به دست می‌دهد تمامی سازوکارها و وقایع مورد نیاز برای وقوع چنین روایتی را آشکارا در برابر ما قرار می‌دهد.
این توضیح و توضیحات دیگر شاید توضیح دهند که چرا افراد اندیشمند گهگاه در فهم و درک نظریه تکامل ناتوانند. البته ناتوان‌بودن از فهم برخی مفاهیم یک حوزه‌ علمی به‌هیچ‌روی شرم‌آور نیست و تمامی علم‌ورزان نیز تنها در حوزه محدودی توانایی دارند و از درک عمیق بسیاری از موضوعات علمی عاجزند، اما استفاده از این جهل به‌مثابه داربستی برای برافراشتن نقدی بر این موضوعات و حوزه‌های علمی از عجایبی است که بیشتر، شاید به واسطه پیامدهای فلسفی آن، درخصوص نظریه تکامل زیستی صادق است.
دیدگاه‌های متفکری مانند سیدحسین نصر در باب تکامل زیستی گرچه شاید در چارچوب سنت‌گرایی بگنجد، اما به‌تنهایی برای هر آن کس که حتی آشنایی سطحی با این مباحث داشته باشد، سرگیجه‌آور است. پروفسور نصر که صرفا چند واحد زیست‌شناسی را در دوران تحصیلش در دانشگاه ام‌آی‌تی گذرانده است، خود را مجاز می‌داند که شاکله زیست‌شناسی مدرن در تمام دانشگاه‌های معتبر دنیا را نقد کند. وی در جوان مسلمان و دنیای متجدد، اظهار می‌کند که «… در زمینه مطالعه و طبقه‌بندی انواع گیاهان و حیوانات همچنان زیست‌شناسی ارسطویی مبنای مطالعات زیست‌شناختی است». (ص ۲۶۷)؛ کمترین آشنایی با نظام طبقه‌بندی موجودات زنده و گردشی سرسری در میان صفحات کتب مرجع زیست‌شناسی در سطح دبیرستان، ناآگاهی گوینده را هویدا می‌کند.
در جایی دیگر می‌فرمایند که «علی‌رغم آن‌همه شواهد زیست‌شناختی در رد و ابطال نظریه تکامل […] هنوز این انتقادات چندان جدی گرفته نمی‌شوند» (ص ۲۷۰). همانند تمامی متون همسنگی که در این باب نگاشته شده‌اند، نصر علاقه چندانی به فهرست‌کردن شمه‌ای از این شواهد نیز ندارد و چنان می‌نگارد که گویی این پیش‌فرض واقعیتی مسلم بوده‌ و نیازی به گشودن این مسئله نمی‌بیند. این باور نصر به توطئه‌ای نظام‌مند در مراکز علمی غرب به منظور سرکوب اشاعه هرگونه نظری در رد تکامل زیستی در اسلام، علم، مسلمانان و فناوری عریان‌تر بیان می‌شود. چنین باوری در میان هواداران طراحی هوشمندانه در ایالات متحده نیز بسیار رایج است و بیشتر ناشی از عدم آشنایی و تسلط به زبان فنی این حوزه است تا انعکاسی از واقعیت موجود و ماهیت نشر پژوهش‌های علمی. به‌عنوان کسی که چندی در بطن این رشته در غرب تحصیل و پژوهش کرده‌ام باید بگویم که علم‌ورزان در رقابتی دائم به منظور انتشار پژوهش‌های انقلابی‌اند و نشریات برجسته علمی نیز همواره در پی انتشار چنین پژوهش‌هایی به منظور جلب هرچه بیشتر توجه. پروژه دانشنامه عناصر دِنا
(ENCODE) نمونه‌ای بسیار جالب از چنین پدیده‌ای است: نتایج مرحله دوم این پژوهش در ۲۰۱۲ در قالب ۳۰ مقاله مختلف، از جمله شش مقاله در نشریه نِیچِر، منتشر شدند و ادعای اصلی این پژوهش مبنی‌بر عملکرد زیستی بخش‌های عمده‌ای از ژنوم انسان (مجموعه محتوای ژنتیکی موجود در هر یاخته پیکر انسان) با برخی فرض‌های ژنتیک جمعیت که از عمود‌های خیمه تکامل است، جور درنمی‌آمد و همین مسئله منجر به انتشار مجموعه‌مقالات در نشریات مختلف در این خصوص شد و بحثی طولانی در این باب در میان زیست‌شناسان حوزه‌های مرتبط در گرفت که بخشی از آن تا به امروز نیز ادامه دارد. نمونه‌های بسیاری از این دست را می‌توان به آسانی در تاریخ تفکر تکاملی یافت؛ به‌عنوان‌مثال مکتب خنثی‌گرایی (neutralism) از دهه ۶۰ میلادی با پژوهش‌های موتو کیمورا (۱۹۹۴-۱۹۲۴) بر بی‌اثری غالب تغییرات مولکولی انباشته‌شده در طی تکامل بر شایستگی زیستی جانداران تأکید می‌کرد و در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ رواج بسیار داشت، اما نقد مستمر این دیدگاه به همراه تولید انبوهی از داده‌های زیستی به پدیدآمدن مدل نسبتا خنثی (nearly neutral) منجر شد؛ این بحث در باب نقش انتخاب طبیعی در تغییرات مولکولی همچنان نیز در جریان است و در ژوئن سال ۲۰۱۸ میلادی، شماره‌ای ویژه از نشریه سترگ زیست‌شناسی مولکولی و تکامل (MBE) به نقد و بررسی تکامل خنثای مولکولی در پرتوهای داده‌های تازه و مدل‌های جدید پرداخت. مسلما چنین فضای پویایی از نقد و تبادل‌نظر در چارچوب توهم توطئه نصر و امثال او جایی نخواهد داشت. مسئله اصلی این است که ارائه مدلی جدید و نقد مدل‌های پیشین در حوزه‌ای از علم نیازمند تسلط عمیق بر مفاهیم بنیادین آن حوزه است؛ ویژگی‌‌ای که آشکارا در نقد عالمی
مانند نصر یافت نمی‌شود.
نصر ظاهرا فروکاست‌گرایی موجود در نظریه تکامل زیستی را نیز برنمی‌تابد و به‌عنوان یک نقد منطقی متذکر می‌شود که «آیا آنها [مراد تکامل‌دانان] دراین‌باره یک لحظه هم فکر می‌کنند که بزرگ‌ترین شاهکارهای ادبیات مثل آثار دانته و شکسپیر چگونه از یک سوپ مولکولی ایجاد شود؟» (ص ۱۶۴). در روش علمی قاعده این است که برای بحث و بررسی درباره پرسش‌ها محدودیت‌های قوه تخیل فرد را با محدودیت‌های سازوکار پیشنهادی اشتباه نگیریم. اینکه قوه تخیل راقم این سطور – که شیرینی‌پز نیست- اجازه تصور تبدیل آرد، شکر و سایر مخلفات به شیرینی ناپلئونی را نمی‌دهد، دلیلی منطقی بر ناممکنی این دگرگونی نخواهد بود.
خوانش نصر از نظریه تکامل که آشکارا از ناآگاهی عمیق و فراخی در رابطه با نظریه تکامل حکایت دارد، پرسشی جدی را در ذهن نگارنده ایجاد می‌کند: آیا نصر اساسا در این باب در ناآگاهی به‌سر می‌برد و میلی نیز به فهم این مسئله ندارد یا آنکه چارچوب فکری او را ملزم به چنین تفسیر غریبی از تکامل می‌کند؟

.

.

حسن فتاحی. عضو هیئت تحریریه فصلنامه نقد کتاب علوم محض و کاربردی

واژه نوا (nova) در لاتین به معنای «جدید» است، ستاره‌ای که به‌ناگاه و به‌غایت درخشان می‌شود. نام چنین پدیده‌ای را به این دلیل «نوا یا نواختر» گذاشته‌اند که تا پیش از آن در آن مکان، جایی که «نوا» دیده شده، هیچ ستاره‌ای رؤیت نشده بود، اما دلیل اصلی آن، کم‌فروغ‌بودن آن و بعد مسافت بود که مانع از رصد آن با چشم غیرمسلح می‌شد. زمانی هم که مشاهده می‌شود، به‌واسطه انفجار بسیار مهیب هسته‌ای است که در ستاره رخ می‌دهد.
بیشتر نواخترها محصول انفجاری عظیم در یک سامانه دوتایی هستند، به‌گونه‌ای که یکی از همدم‌ها به طور مداوم هیدروژن خود را از دست می‌دهد تا تبدیل به کوتوله سفید شود. همدم دیگر هم ستاره‌ «رشته اصلی» است که در حال سوزاندن سوخت هسته‌ای در مرکزش است و به آرامی لایه‌های بیرونی‌اش منبسط شده و تبدیل به غول قرمز می‌شود. همچنان که جو غول کهن‌سال در حال انبساط است و ازدست‌دادن لایه‌های خارجی، مواد آن لایه‌ها توسط همدم کوتوله گیر افتاده و روی سطح آن منتقل می‌شوند که این فرایند «برافزایش» نام دارد.
انفجار زمانی رخ می‌دهد که مواد لایه‌های خارجی غول قرمز روی کوتوله سفید ریخته و انباشت می‌شود. در اثر گرانش کوتوله سفید، مواد به‌شدت فشرده و تا نقطه شروع هم‌جوشی هسته‌ای داغ می‌شوند. ماده برافزایش‌یافته همچنان که انبساط می‌یابد، انرژی زیادی را هم رها می‌کند. گازهای داغ دمیده‌شده با سرعتی زیاد، چیزی در حدود هزاران کیلومتر در ثانیه دور شده و عامل درخشندگی ناگهانی سامانه دوتایی با ضریب ۵۰ تا صدهزاربرابر می‌شوند. اگرچه درخشندگی پرشوری است، اما درواقع مقدار بسیار کمی از جرم سامانه به بیرون پرتاب شده است. چیزی در حدود ۱۰ هزارم جرم خورشید. این فرایند گاهی به شکل متناوب تکرار می‌شود.
اگر کوتوله سفید توسط مقدار قابل‌توجهی ماده از جانب همدمش برافزاییده شود، ستاره به طور کامل تحت هم‌جوشی هسته‌ای‌ای که رخ می‌دهد، در اثر یک انفجار بسیار مهیب، خیلی بزرگ‌تر از انفجار نواختری، نابود می‌شود که به آن ابرنواختر می‌گوییم. ابرنواختر یک‌میلیون‌برابر بیشتر انرژی آزاد می‌کند.
چنین انفجار مهیبی که می‌‌تواند باعث نابودی یک ستاره شود، می‌تواند در پایان عمر یک ستاره منفرد پرجرم هم رخ دهد. برای ستاره‌ای با جرم یک تا هشت‌برابر جرم خورشید، پایان راه ستاره با ازدست‌دادن مقدار چشمگیری از مواد پرتاب‌شده و تبدیل ستاره به «سحابی سیاره‌ای» رقم می‌خورد و آنچه باقی می‌ماند هسته ستاره است. در ستارگان پرجرم‌تر، آنهایی که بیش از هشت‌برابر جرم خورشیدند، به هنگام مرگ ستاره، حتی هسته هم نابود می‌شود! اما چگونه؟
در ستارگان با جرم متوسط، وقتی سوخت هیدروژن در مرکزشان تمام می‌شود، تولید انرژی با هم‌جوشی هسته‌ای هلیوم و تشکیل کربن و اکسیژن ادامه می‌یابد و واکنش‌های هسته‌ای در این نقطه متوقف می‌شود، اما در ستارگان اَبَرپرجرم فشار و دما به شکل فزاینده بالا رفته و گداخت هسته‎ای ادامه می‌یابد. ابتدا هسته‌های اکسیژن با هم ترکیب شده و سیلیکون تشکیل می‌شود. رخدادهای گداخت حتی تا عناصر بالاتر از آهن ادامه می‌یابد. فرایندهای هم‌جوشی باید در مرحله‌ای که ستاره، آهن تولید می‌کند، متوقف شوند، زیرا تولید عناصر سنگین‌تر از آهن نیازمند انرژی بیش از انرژی صرف‌شده برای هم‌جوشی است. تا پیش از انفجار ابرنواختری، هسته شامل لایه‌های متعددی است که در آنها هم‌جوشی هسته‌ای رخ می‌دهد؛ یعنی هسته‌های عناصر سبک‌تر با هم ترکیب شده و عناصر سنگین‌تر را می‌سازند. این لایه‌ها یا پوسته‌ها عبارتند از: لایه هیدروژنی، هلیومی، کربنی، نئون، اکسیژن، سیلیکون و دست‌آخر آهن.
دقیقا در همین نقطه است که هیچ انرژی‌ای در هسته تولید نمی‌شود، فشار داخلی و نیروی گرانشی هم منجر به رمبش لایه‌های خارجی ستاره می‌شود. ناگهان ستاره ابرپرجرم از درون دچار انفجار می‌شود (یا به زبان خیلی عامیانه می‌پُکد). هسته ستاره چنان فشرده می‌شود که پروتون‌ها و نوترون‌های آن به همدیگر چپانده شده و در تماس نزدیک با یکدیگر قرار می‌گیرند. چگالی هسته در این حالت فراتر از تصور است: یک قاشق چایخوری از این ماده تبهگن ۴۰۰ میلیون تن خواهد بود. در اثر انفجار مهیب هسته، امواج ضربه‌ای بسیار شدیدی از ستاره به فضای میان‌ستاره‌ای گسیل می‌شود. انفجار ستاره ابرپرجرم می‌تواند بسیار شورانگیز باشد و رمبش آن هم می‌تواند عامل ایجاد حتی  یک سیاه‌چاله شود.
انفجار باعث پرتاب و تخلیه مقدار قابل‌توجهی ماده داغ در حال انبساط به سمت بیرون، با سرعت پنج هزار تا ۲۰ هزار کیلومتر بر ثانیه شده و عامل درخشندگی خیره‌کننده ابرنواختر است؛ چنان درخششی که می‌تواند پنج‌میلیاردبرابر درخشندگی خورشید باشد.
ماده پرتاب‌شده در حین انفجار چنان داغ است که آغازگر چندین واکنش هسته‌ای است و رشته‌ای از تولید عناصر شیمیایی سنگین. در حقیقت ابرنواختران منابع اولیه تولید عناصر سنگین در عالم هستند: عناصری مانند پلوتونیوم و اورانیوم. از اورانیوم در میله‌های سوخت رآکتورهای هسته‌ای استفاده می‌کنند. پلوتونیوم هم یکی از محصولات پسماند هسته‌ای است و در ساختن تسلیحات هسته‌ای کاربرد دارد. این مواد با سرعت زیاد در گرداگرد فضا پرتاب و پراکنده می‌شوند و با ابرهایی از گاز و غبار فضای میان‌ستاره‌ای برخورد می‌کنند. همچنین می‌توانند در پی این برخورد با ابرهای ستاره‌ساز، در ستارگان تازه‌متولدشده و نیز سامانه‌های سیاره‌ای نظیر منظومه شمسی خودمان ادغام شوند.
شناخته‌شده‌ترین ابرنواختر در کهکشان راه شیری خودمان، به‌لحاظ تاریخی، به سال ۱۰۵۴ توسط رصدگران چینی و کره‌ای ثبت شده است؛ ستاره‌ای درخشان که تا چندین هفته در آسمان خودنمایی می‌کرده و تا امروز هم رؤیت‌پذیر است. نام این ابرنواختر تاریخی «سحابی خرچنگ» است که باقیمانده انفجاری شکوهمند است. ابرنواختر بعدی در کهکشان ما احتمالا اِتا کارینا یا رجل‌الجبار خواهد بود. این رخداد می‌تواند چند هفته بعد یا چندین میلیون سال دیگر باشد. اتا کارینا صدبرابر پرجرم‌تر از خورشید ماست و با تغییرات درخشندگی زیادی در ۱۸۰ سال گذشته  ظاهر شده است.
.


.

امیرمحمد گمینی. استادیار پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران

پروفسور سیدحسین نصر از بزرگان نهضت سنت‌گرایی است. آثار متعدد او در نقد تمدن مدرن و ستایش نگرشی که او «سنت» می‌نامد، به زبان‌های بسیاری از جمله فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند. نصر نه‌تنها منتقد علم مدرن و دلبسته به علم قدیم است، بلکه تحصیلات دانشگاهی او در رشته تاریخ علم است. نگاهی به آثار فراوان نصر در تاریخ علم نه‌تنها می‌تواند میزان دقت تاریخی و علمی او و هم‌فکرانش را نشان دهد، بلکه ممکن است نکات مفیدی را در روش‌شناسی تاریخ‌نگاری علم روشن کند.
شاید بتوان گفت که نخستین‌بار دیوید کینگ (۱۹۴۱-)، مورخ پرکار و پرآوازه نجوم و ریاضیات اسلامی بود که درباره اشتباهات متعدد، ارجاعات کور و بدفهمی‌های موجود در یکی از آثار عمومی نصر در تاریخ علم اسلامی هشدار داد. کینگ که فقط بخش نجومی کتاب علم در اسلام (ترجمه احمد آرام) را بررسی کرده بود، نوشت:
«این اثر که [برخلاف ادعا] به «پژوهش و تحلیل» هیچ متنی دست نزده است، مملو از ادعاهایی بدون سند کافی و اشتباهات آشکار است. بیشتر عبارات نصر که به یک فرد یا اثر یا کشف خاصی اشاره می‌کند، دارای نوعی تحریف یا اغراق است که نشان از ناآشنایی او با منابع اصلی یا علوم ریاضی و نجوم دارد… . این کتابی نیست که یک آماتور نوشته باشد؛ نویسنده استاد تاریخ علم است… . به نظر می‌رسد که ارتباط او با حوزه پژوهشی روز در رشته تاریخ علم به کلی قطع است (کینگ، دیوید. «نقد و بررسی فصول نجومی و ریاضی کتاب علم در اسلام سیدحسین نصر». مجله میراث علمی ایران و اسلام.(۵) ۱٫ شماره پیاپی ۹، ۱۳۹۵: ص ۱۰۳)».
کینگ که بر اشتباهات علمی بخش نجومی کتاب تمرکز کرده بود، درباره این سخن نصر که «یکپارچگی علوم کیهانی [در اسلام] از بافت معرفتی وحی قرآنی منشعب می‌شود» (روی جلد) گفت: این طور ادعاها را باید «بیشتر یک تفسیر و برداشت شخصی بدانیم تا یک پژوهش تاریخی» (کینگ:۱۰۳). او عبارتی را از کتاب نصر نقل می‌کند که شایسته تأمل بیشتری است:
«مسلمانان تمام دانش فنی لازم را برای برانداختن نظام بطلمیوسی، از جمله شناخت نظام خورشید‌مرکزی در اختیار داشتند اما چنین نکردند، زیرا نه اهمیت نمادین نجوم سنتی را فراموش کرده بودند و نه این واقعیت را که بهترین راه برای یادآوری حضور الهی به اغلب انسان‌ها آن است که محدودیت عالَم مخلوق را به ایشان تذکر دهیم (نصر، علم در اسلام، ص. ۱۴۳ / ۱۳۳a)».
بیایید ببینیم معنی این عبارت چیست. انگار نصر می‌خواهد بگوید دانشمندان مسلمان در جست‌وجوی کشف حقایق علمی و طبیعی عالم نبودند. ایشان گویا وظیفه‌ای مهم‌تر داشتند و آن وعظ مذهبی بود و می‌خواستند با نظریه‌های علمی خود دل مسلمانان را به سوی خدا ببرند. قطعا دانشمندان اسلامی در فعالیت‌های علمی خود انگیزه‌های دینی فراوانی داشتند و تفکر در آیات الهی را ارزشمند می‌دانستند. ولی آیا این اهانت به کلیت فعالیت‌های علمی و دینی آن دانشمندان نیست که گمان کنیم ایشان عینت علمی را در الویت قرار نمی‌دادند و به‌واسطه انگیزه‌های دینی، به مردم واقعیات را نمی‌گفتند؟ پروفسور نصر به این عبارت درباره نظریه‌های علمی جدید اکتفا نمی‌کند و در جایی دیگر از کتابش ادعا می‌کند که منجمان قرون شانزدهم و هفدهم اروپا به این دلیل توانستند به نظریه خورشید‌مرکزی دست یابند که «… در کیهانی می‌زیستند که پیش از آن رنگ دینی خود را باخته و رنگ دنیوی و غیردینی پیدا کرده بود، به نتایجی رسیدند که با نتایج مسلمانان که هم از اندیشه‌های خود بهره می‌گرفتند و هم از آلات نجومی، اختلاف فراوان داشت» (ص۵۶). از اینجا معلوم می‌شود که نصر نه‌تنها حتی از انگیزه‌های دینی فعالیت‌های علمی منجمانی چون کپرنیک، گالیله و کپلر خبر ندارد، بلکه تنها راه پیشرفت و تحول در علم را کنارگذاشتن دین و عقاید دینی می‌داند.
مظفر اقبال در مصاحبه خود با پروفسور نصر درباره نقد کینگ بر کتابش سؤال می‌کند و پاسخ می‌شنود که بله «کینگ باعث اندک اصلاحاتی شد… و به این خاطر از او متشکرم… هرچند موضوع مهم‌تر، کل دیدگاهی است که تاریخ علم اسلامی را در آن بررسی کرده‌ام» (نصر، اسلام، علم، مسلمانان و فناوری، نشر علمی‌وفرهنگی ۱۳۹۶: ص۸۹). بنابراین نصر برای بی‌دقتی‌های فنی‌اش اهمیت زیادی قائل نیست و ارزش اصلی را در پیام ایدئولوژیکش می‌داند. ولی آیا این دقیقا همان چیزی نیست که یک پژوهشگر دقیق اهل احتیاط و تقوای معرفتی را از دیگر استادان بلندآواز و میان‌تهی جدا می‌کند؟
یکی دیگر از مثال‌های بی‌دقتی‌های فنی نصر در حوزه تاریخ علم مدخل «قطب‌الدین شیرازی» است که برای کتاب زندگی‌نامه علمی دانشمندان (Gillispie (ed.) , Dictionary of Scientific Biography) نوشته است. من در نوشته‌ای دیگر نشان داده‌ام (مجله پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، دوره ۴۸، شماره ۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۴) که نصر گمان می‌کند فلسفه اشراق شیخ شهاب‌الدین سهروردی ربطی به علم‌المناظر یا نورشناسی هندسی یا همان علم اُپتیک دارد و به‌واسطه همین توهم، خیال می‌کند که قطب‌الدین شیرازی، که کتابی در شرح فلسفه اشراق دارد، باید دارای دستاوردهای بزرگی هم در علم اپتیک باشد. نتیجه اینکه نصر در فهم آن چند صفحه‌ای که شیرازی از کتاب نجومی نهایهالإدراک فی درایه الأفلاک به نورشناسی هندسی اختصاص داده است، دچار بدفهمی عمیقی می‌شود؛ چنان‌که تحلیل ساده شیرازی از ورود پرتو نوری به اتاقی و انعکاس آن به اطراف را با نظریه‌ای پیشرفته درباب ایجاد رنگین‌کمان اشتباه می‌گیرد. البته دستاوردهای قطب‌الدین شیرازی در علم هیئت بسیار ارزشمند است و من در کتابم، دایره‌های مینایی: پژوهشی در تاریخ کیهان‌شناسی در تمدن اسلامی، گوشه‌ای از آنها را به تفصیل معرفی کرده‌ام. علاوه بر این بررسی وقت‌گیری لازم است تا حجم اشتباهات علمی موجود در دیگر آثار نصر از جمله کتاب علم و تمدن در اسلام را مشخص کند؛ کاری که نویسنده این سطور شاید در آینده انجام دهد اما در اینجا می‌توانیم به همان دیدگاه کلی نصر درباره تاریخ علم اسلامی برگردیم.
پرویز هودبوی، فیزیکدان دانشگاه ام‌آی‌تی، در کتاب اسلام و علم (نشر مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۴) با انتقادات نصر بر علم مدرن به شدت مخالفت کرده است. اما با کمال تأسف هودبوی در این نکته با نصر هم نظر است که «کارکرد متعین علوم طبیعی [دوران اسلامی] غایت‌شناسانه بود و نظم الهی کیهان را جست‌وجو می‌کرد که مختصات اصلی آن از طریق وحی نازل شده بود (هودبوی، ص۵-۱۶۴)». من در جایی دیگر، در نقد کتاب شکل‌گیری علم اسلامی، نشان داده‌ام که نمی‌توان گفت که علوم تمدن اسلامی برگرفته از اسلام بود یا دربست در خدمت الهیات قرار می‌گرفت (فصلنامه نقد کتاب کلام، فلسفه و عرفان، شماره ۱۵-۱۶، پاییز و زمستان ۱۳۹۶). البته احکام دینی مسائل علمی جدیدی، چون تعیین اوقات شرعی و جهت قبله، برای ریاضیدانان مطرح کرده بودند، ولی نه عمده فعالیت‌های علمی دانشمندان برای اهداف شرعی بود و نه حل این‌طور مسائل به معنای بسته‌شدن راه تحقیق آزاد علمی. اتفاقا نیازهای شرعی انگیزه‌ای راهگشا برای تفکر درباره انواع مسائل ریاضی جدید فراهم کرد که پیشینیان یونانی دانشمندان اسلامی به آنها فکر نکرده بودند.
من البته منکر نیستم که دانشمندان اسلامی دارای دیدگاه‌های متافیزیکی و حتی اسطوره‌ای درباره عالم بودند، بسیاری از دانشمندان دوره اسلامی در آثار کلامی یا فلسفی‌شان از سلسله‌مراتب هستی، علیت طولی، نفوس افلاک و نظریات متافیزیکی و کلامی متعددی سخن گفته‌اند. با این وجود مطالعه آثار علمی آنها نشان می‌دهد که دیدگاه‌های الهیاتی‌شان را در فعالیت علمی‌شان دخیل نمی‌کردند. ایشان برای حفظ عقاید دینی و فلسفی خود نیازی نمی‌دیدند که پیش‌فرض‌های الهیاتی را وارد کار علمی کنند. اگر هم این پیش‌فرض‌های متافیزیکی گاهی پیدا می‌شد، از علمی‌بودن دستاوردهای آنها نمی‌کاست (رجوع کنید به کتابم دایره‌های مینایی، نشر حکمت سینا: صص۲۹-۴۰).
تصور نصر از علم تمدن اسلامی باعث می‌شود که در قضاوتش درباره علم مدرن نیز جانب انصاف را رعایت نکند. او نمی‌تواند بپذیرد که «طبق فهم مدرن از علم، اینکه آیا دانشمندان به خدا اعتقاد دارند یا نه، به علمی که آنها پیگیری می‌کنند، ارتباطی نداشته باشد». به عقیده او «کل رویه علم مدرن براساس به فراموشی سپردن وجه معنوی موجود در طبیعت است و این یعنی قطع دستان خدا از آفرینشش». بنابراین خرده می‌گیرد که چرا یک فیزیکدان ملحد و یک فیزیکدان کاتولیک هر دو مشترکا جایزه نوبل فیزیک را برنده می‌شوند (نصر، ۱۳۹۶: ص۸۶). ولی آیا واقعا علم مدرن و شناخت اسرار هستی از روش‌های غیردینی به بی‌دینی جوانان منجر می‌شود؟ آیا علم تمدن اسلامی که نصر آن را الگوی علوم اسلامی معرفی می‌کند، کمتر از علوم مدرن غیردینی بود؟ آیا بی‌دینی دانشمندانی چون زکریای رازی مانع ورود او به فعالیت‌های علمی می‌شد؟ آیا نقطه‌ای از علوم تمدن اسلامی می‌توان یافت که ایمان دینی یک دانشمند به‌طور مستقیم یا حتی غیرمستقیم در محتوای کار علمی او وارد شده باشد؟ عجیب نیست که مسلمانان میراث‌دار علوم دانشمندان مشرک یونانی، چون اقلیدس و بطلمیوس، بودند. در واقع نه علوم تمدن اسلامی دینی بود و نه علم مدرن ضددین. اگر چیزی باعث رویگردانی جوانان از عقاید دینی است، همین اظهارنظرهای نصر است.
ساده‌اندیشی نصر درباره محتوای علوم تمدن اسلامی در نقاط دیگری نیز در مقایسه با علم مدرن خود را نشان می‌دهد. مثلا شکایت می‌کند که «تئوری‌های کیهان‌شناختی [مدرن]… هرچند سال یک‌بار عوض می‌شوند» (نصر، ۱۳۹۶: ص۹۲). این اظهارنظر از سوی کسی که تحصیلاتی در تاریخ علم دارد، بسیار عجیب است. تاریخ علم تاریخ تحولات و انقلا‌ب‌ها در نظریه‌های علمی است. در تمدن اسلامی نیز شاهد عرضه نظریات نو و حتی انقلاب‌هایی هستیم؛ مثلا انقلاب علمی ابن هیثم در اُپتیک و نقدهای منجمان مکتب مراغه بر مدل‌های سیاره‌ای بطلمیوس که منجر شد به اینکه هرچند سال یک‌بار مدل‌های سیاره‌ای جدید عرضه کنند (رک. دایره‌های مینایی: فصل دوم). ولی مگر تغییر و تحول در علم لازمه آن نیست؟ و مگر جز یک نگاه جزم‌اندیش می‌تواند از علم و تاریخ آن توقع سکون داشته باشد؟

.

.

عرفان خسروی. دیرینه‌شناس

جدی‌ترین نقد حسین نصر در دین و نظم طبیعت به نظریه تکامل، حول دو محور می‌گردد:۱ انکار غایت‌گرایی زیستی و تسری تصور مکانیکی به عالم حیات. هر دو اتهام البته از دید زیست‌شناسی نوین کرامتی است سبب حشمت و تمکین؛ اما نصر دست به دامن مدعیاتی دیگر نیز می‌شود تا تکامل را مبحثی غیرعلمی و پرچم‌دار ایدئولوژی بی‌خدایی نشان دهد.

دوراهی مردود

او در یادداشت‌های مربوط به فصل چهارم دین و نظم طبیعت، «خصمانه‌ترین شکل الحاد مورد تأیید علم» را برخاسته از زیست‌شناسی تکاملی می‌شمرد و شاهد را از مقایسه «کسی چون استفان هاوکینز (Stephen Hawkins) [کذا فی‌المتن] و ریچارد داوکینز (Richard Dawkins)» می‌آورد. این افتراق میان نظریه تکامل و خداباوری که وجه اتفاق نصر و داوکینز است، به نظر بسیاری زیست‌شناسان و فیلسوفان دیگر، حتی فیلسوف خداناباوری مثل الیوت سوبر، دوراهی مردود برخاسته از کژفهمی است۲. برخی تفسیرهای دیگر نصر از آرای داروین نیز همچنان نشان‌دهنده فهم سطحی نصر از موضوع است. مثلا نصر در دین و نظم طبیعت می‌گوید توصیف تکاملی «سلسله‌مراتب طولی زنجیره حیات یا سلسله وجود را که طبق معمول به صورت «مکانی» -یعنی به صورتی همیشه حاضر- تلقی می‌شد، به سلسله‌ای زمانی و افقی مبدل ساخت». گرچه پیش از داروین نوعی سلسله‌مراتب طولی زنجیره حیات در ذهن طبیعی‌دانان وجود داشت، اما این‌ برداشت که نظریه داروین نردبان حیات را در محور زمان بازآرایی کرده، یکی از مهم‌ترین کژفهمی‌های رایج درباره نظریه تکامل است۳.

پارادوکس زنون-نصر

نصر که تحصیلات خود را از رشته زمین‌شناسی آغاز کرده، مدعی است نظریه تکامل و اشکالات علمی آن را به خوبی می‌شناسد. در همین کتاب، او اذعان می‌کند هدفش «ارائه نقدی مابعدالطبیعی، دینی، منطقی یا حتی علمی درباره نظریه تکامل نیست»، اما بی‌درنگ از «بی‌معنایی [نامعقولیت] مابعدالطبیعی منطقی» این نظریه و نیز از «حجم وسیع شواهد دیرین‌شناختی حاکی از ظهور دفعی انواع مختلف» سخن می‌گوید. به‌جز نصر، بسیاری دیگر از منتقدان نظریه تکامل نیز ادعا کرده‌اند آنچه در سنگواره‌ها یافت‌ شده است، در نظر ایشان هرگز نشان‌دهنده توالی تغییرات تدریجی نیست۴. این گروه از منتقدان نظریه تکامل، همیشه بر تفاوت‌های ریز و درشت میان جانداران مختلف دست می‌گذارند، به‌خصوص بر سنگواره‌هایی که تصور می‌شود خویشاوند موجودات امروزی باشند و ادعا می‌کنند: «این تفاوت‌ها نمی‌تواند به صورت تدریجی تغییر کرده باشد». در حقیقت کسانی مثل نصر که بر «حجم وسیع شواهد دیرین‌شناختی حاکی از ظهور دفعی انواع مختلف» احتجاج می‌کنند، نسخه ‌نوینی از پارادوکس‌های زنون الئایی را در کار کرده‌اند. همان‌گونه که زنون استدلال می‌کرد آشیل بادپا در مسابقه با لاک‌پشت هرگز به رقیب کندپای خود نمی‌رسد، منتقدان نظریه تکامل می‌گویند «فلان سنگواره به‌قدری با فلان جانوران امروزی متفاوت است که نمی‌تواند در تغییرات تکاملی به آن برسد». ساده‌ترین جواب به این انتقاد، شبیه همان پاسخی است که به پارادوکس آشیل و لاک‌پشت داده می‌شود: برخی زنجیره‌های نامتناهی که به صفر میل می‌کنند، مجموع متناهی دارند؛ بنابراین نه‌تنها آشیل می‌تواند در زمانی متناهی به لاک‌پشت برسد، بلکه موجودات زنده امروزی نیز می‌توانند از نسل موجودات متفاوتی در گذشته تکامل یافته ‌باشند. نکته مهمی که در نسخه تکاملی پارادوکس زنون (بهتر است بگوییم پارادوکس زنون-نصر) نباید فراموش شود، اینجاست که تمام تجلیات رنگارنگ و چندبُعدی حیات، تبلوری از توالی خطی اسیدهای هسته‌ای (DNA و RNA) است؛ بنابراین تفاوت‌های ریز و درشت میان جانداران مختلف، قابل تحویل به تفاوت‌هایی در توالی رمزگان وراثتی آنهاست و وقتی این تفاوت را اندازه می‌گیریم، متوجه می‌شویم تفاوت برخی گونه‌های ظاهرا متفاوت با یکدیگر بسیار اندک است. این یعنی در زمانی متناهی، جهش‌های بختانه در کنار انتخاب طبیعی (که به صورت غیربختانه برخی جهش‌ها را حذف و برخی را حفظ می‌کند)، می‌توانند چنین تفاوتی بیافرینند و ژنومی را به ژنوم دیگر تبدیل کنند. اگر بپذیریم ساختار ژنتیک همه جانداران گذشته زمین نیز احتمالا شبیه جانداران امروزی بوده، طبیعی است که بتوان برای مثال  ادعا کرد پرندگان بی‌دندان امروزی از نسل نیایی تکامل‌ یافته‌اند که دندان داشته است، به‌خصوص اگر بدانیم ژن‌های رمزکننده ساختمان دندان همچنان در ژنوم پرندگان وجود دارد؛ اما چون توالی راه‌انداز این ژن‌ها خاموش است، پرنده‌های امروزی بی‌دندان شده‌اند. این حقیقت به علاوه نشان می‌دهد روند تکامل، همواره از طریق کمترین تغییرات ژنتیک انجام شده و مثلا برای اینکه نیای دندان‌دار پرندگان در تکامل بی‌دندان شود، ساده‌ترین جهش ممکن (خاموش‌شدن توالی راه‌انداز) کافی بوده است؛ اما آیا می‌توان به‌ همین شیوه استدلال کرد که پرندگان از نسل موجوداتی با ظاهر کاملا متفاوت تکامل یافته‌اند؟

پدربزرگ پردار و پیش از او

آرکیوپ‌تریکس (Archaeopteryx) پرنده سنگواره‌ای است که در سال ۱۸۶۰ کشف شد و به‌خاطر داشتن بال‌هایی با سه انگشت پنجه‌دار، دم بلند سوسمارمانند و آرواره‌ای دندان‌دار، به‌عنوان ابتدایی‌ترین پرنده و شاهد تکامل پرنده‌ها از نسل دایناسورها معرفی شد. در دهه‌های پایانی سده بیستم، مخالفان نظریه تکامل ادعا کردند آرکیوپ‌تریکس فاصله ریخت‌شناختی زیادی با هر دو دسته دارد و نمی‌تواند خویشاوند هیچ‌کدام باشد. دیدیم که دست‌کم از نظر ژنتیک تغییرات بسیار جزئی در ژنوم آرکیوپ‌تریکس می‌تواند به تکامل پرندگان بی‌دندان منتهی شود، اما با توجه به اینکه تقریبا درباره ساختار ژنوم دایناسورها هیچ نمی‌دانیم۵، درباره ارتباط ریخت‌شناسی آرکیوپ‌تریکس و دایناسورها چه می‌توان گفت؟ در پاسخ به این ادعا، مقاله پژوهشی جالب ریخت‌شناختی آرکیوپ‌تریکس را با دایناسورهایی که نوعا خویشاوندان این پرنده شمرده می‌شوند، مقایسه و روند انباشت این یافته‌های سنگواره‌ای را نیز در دهه‌های ۱۹۲۰ تا ۲۰۱۰ میلادی بررسی کرد. این مقاله با استفاده از مقایسه‌های ریخت‌شناختی موردعلاقه مخالفان نظریه تکامل اما با اتکا به داده‌های یافت‌شده در دهه‌های اخیر، نشان داد در دهه‌های آغازین سده بیستم، انواع کشف‌شده دایناسورها آن‌قدر نادر بودند که فاصله ریخت‌شناختی زیادی بین آرکیوپ‌تریکس و دایناسورها به چشم بیاید، اما تا ۲۰۱۰، آن‌قدر انواع مختلف دایناسورهای ریزودرشت کشف شدند که بتوان سیر تکامل آرکیوپ‌تریکس از دایناسورهای متعارف را قدم‌به‌قدم در این سنگواره‌های نویافته تماشا کرد۶. برخلاف ادعای حسین نصر و خلقت‌گرایان مسیحی، این یافته‌های دیرینه‌شناختی حاکی از ظهور دفعی گونه‌ها نیست؛ بلکه مسیر تغییرات تکاملی به‌قدری کامل کشف شده که در عمل عبارت‌هایی مثل «حلقه گمشده»۷ منسوخ شده‌اند.

تکامل عضو نامربوط

اما فنی‌ترین نقدی که نصر به نظریه تکامل ارائه می‌کند، مربوط به پیدایش سازگاری‌هایی از قبیل بال پرندگان است که تنها در حالت کامل می‌تواند برای پرواز استفاده شود، اما ضروری است که از صورتی ابتدایی‌تر تکامل‌ یافته ‌باشد که به درد پرواز نمی‌خورد: «وقتی شما پرنده‌ای را در حال پرواز می‌بینید، هیچ منطقی برای این فرض وجود ندارد که بال به‌تدریج از یک عضو نامربوط به پرواز ایجاد شده باشد»۸. این همان پرسشی است که جرج میوارت، زیست‌شناس معاصر داروین و منتقد نظریه انتخاب طبیعی، طرح کرده بود. میوارت مثل داروین قائل به تکامل بود، منتها با سازوکار انتخاب طبیعی موافق نبود. پاسخ‌های نظری محکمی در ۶۰ سال اخیر به این اشکال داده شده که از همه جامع‌تر، پاسخ گولد و وربا بود که نشان دادند سازگاری‌های تکاملی، می‌توانند پس از اینکه برای مقصود خاصی انتخاب شدند و توسعه یافتند، در ترکیب با سازگاری‌های دیگر یا شرایط جدید، نقش‌های تازه‌ای بپذیرند۹. بال پرندگان نمونه خوبی از اندام‌هایی است که به قول نصر از «عضوی نامربوط» تکامل یافته، ولی به‌رغم نصر و هم‌فکران او، منطقی قوی این فرایند را تشریح و توجیه می‌کند. نمونه مشهور دیگری که ساختاری پیچیده از تکامل و پیوستگی اجزای نامربوط متفاوت تکامل یافته، تاژک باکتری‌هاست. در تاژک باکتری‌ها بیش از ۲۰ نوع پروتئین مختلف وجود دارد که ظاهرا بدون برخی از آنها، تاژک کاملا غیرفعال و بی‌فایده است. اغلب منتقدان تکامل می‌پرسند چگونه ممکن است ۲۰ نوع پروتئین مختلف هم‌زمان جهش یافته و مورد انتخاب طبیعی قرار گیرند، درحالی‌که اگر ۱۹‌تای آنها جهش می‌یافتند و یکی که مهم‌تر بود، جهش نمی‌یافت، تاژکی غیرفعال و بی‌فایده به وجود می‌آمد که نمی‌توانست مورد انتخاب طبیعی قرار بگیرد. در پاسخ باید گفت اولا همه پروتئین‌های تاژک برای عملکرد آن ضروری نیستند و حذف برخی از آنها، تنها عملکرد تاژک را کاهش می‌دهد و البته برخی جهش‌های دیگر هم هستند که ممکن است عملکرد تاژک را از حالت طبیعی فعلی حتی بهبود دهند. بنابراین ساختار تاژک در باکتری‌ها حتی در حالت کاملا بهینه هم نیست، بلکه در شرایطی «نسبتا بهینه» قرار دارد، اما مهم‌تر اینکه ساختار تقریبا تمام پروتئین‌های تاژک، مشابه پروتئین‌های مستقلی است که خارج از تاژک عملکردی منفرد و طبیعی دارند؛ مثلا به نظر می‌رسد قسمت حرکت‌دهنده تاژک نوعی پمپ پروتئینی مخصوص جابه‌جایی یون است که پیش از پذیرفتن نقش حرکتی در تاژک، به‌عنوان ساختار جابه‌جاکننده یون‌ها (از خلال غشای یاخته) مورد انتخاب طبیعی قرار گرفته و تکامل یافته است. درست مثل ماجرای باکتری که پمپ‌های پروتئینی سر از ساختار تاژک درآوردند، به کمک دایناسورهای پرداری که در همین دو، سه دهه اخیر کشف شدند، می‌دانیم بال نیز در حقیقت از عضوی نامربوط (دست) در بدن دایناسورها تکامل یافته است؛ دایناسورهایی با جثه‌های مختلف، از نیم‌متری تا ۱۰ متری که بدنی پوشیده از پر داشتند؛ پرها در برخی نمونه‌ها، تنها به کار گرم‌نگاه‌داشتن سطح بدن می‌آمد و در برخی به شکل شاه‌پرهایی بلند از اطراف دم و پشت دست‌ها روییده بودند. این شاه‌پرها به دستان دایناسورها ظاهری شبیه بال پرندگان امروزی می‌داد؛ ولی ساختارشان کاملا غیرِآیرودینامیک است و به درد پریدن نمی‌خورد. پرهای این دایناسورها نشان می‌دهد شاه‌پرهای غیرپروازی به مقصود دیگری جز پرواز، ازجمله جلب توجه جنس مخالف برای جفت‌یابی، مورد انتخاب طبیعی قرار گرفته‌اند. گام آخر پیدایش بال‌های پروازی تنها تغییری جزئی در نسبت و ابعاد پرها بوده تا بال‌های نمایشی، به ابزاری تکامل یابند که علاوه‌بر جلب نظر، به کار پریدن نیز می‌آید۱۰.

پی‌نوشت‌ها:

۱- pp. 144-146 and 160, in Seyyed Hossein Nasr, (1996), Religion and the Order of Nature, The 1994 Cadbury Lectures at the University of Birmingham, Oxford University Press.

این کتاب با عنوان دین و نظم طبیعت، به ترجمه انشالله رحمتی در سال ۱۳۸۵ از سوی نشر نی منتشر شده است. صفحات ۱۹۳-۱۹۵ و ۴۴۲ را ببینید.

۲- p. 112 and 178, in Elliott Sober, (2008), Evidence and Evolution, the Logic Behind the Science,
Cambridge University Press.
Michael Ruse, (2000), Can a Darwinian Be a
Christian?, Cambridge University Press.

در مورد آرای مسلمانان موافق تکامل نگاه کنید به عرفان خسروی و سیاوش تفضلی، (۱۳۹۰)، مقام زیست‌شناسی فرگشتی و منتقدان آنها، (صص. ۱۶۶-۱۵۳) در جمشید درویش (ویراستار)، مجموعه مقالات همایش تاریخ، فلسفه و منطق زیست‌شناسی ایران، دانشگاه فردوسی مشهد. همچنین به صص. ۲-۷ (مقدمه ویراستار علمی)، عرفان خسروی، (۱۳۹۴)، دایره‌المعارف مصور آفرینش، نشر سایان.

۳ – عرفان خسروی، (۱۳۹۳)، جانورنامه و رفع یک سوءتفاهم تاریخی، (صص. ۱۷۳-۲۱۹) مجله تاریخ علم، دوره ۱۲، شماره ۲. goo.gl/jM6EUj
عرفان خسروی، (۱۳۹۷)، بارقه‌هایی متأخر از طرز فکری متقدم: دامن‌گیرترین کژفهمی‌ها نسبت به نظریه تکامل، (صص. ۳۳-۲۷)، رشد آموزش زیست‌شناسی، دوره ۳۱، شماره ۳.

goo.gl/mZJwgQ

۴ – مثلا:

Duane T. Gish, (1995), Evolution: the Fossils Still Say No!, Institute for Creation Research.

E. Lutz, (1995), A review of claims about

Archaeopteryx in the light of the evidence, (pp. 18–۲۱) Creation Res. Soc. Q., vol. 32.

۵ – عرفان خسروی، (۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷)، سنگواره‌ها و ژن‌ها، پیشرفت‌های دیرینه‌شناسی در سایه مطالعات مولکولی، (صص. ۹-۸)، شرق، شماره ۳۱۵۰.

goo.gl/CrkY5

۶- Phil Senter, (2010), Using creation science todemonstrate evolution: application of a creationist method for visualizing gaps in the fossil record to a phylogenetic study of coelurosaurian dinosaurs,
(pp. 1732-1743), Journal of Evolutionary Biology, vol. 23, no. 8.

در مورد این مقاله و پیوستگی ریخت‌شناختی پرندگان و دایناسورها نگاه کنید به «آیا پرنده‌ها دیگر دایناسور نیستند؟»، ص. ۱۹۸ در عرفان خسروی (۱۳۸۹)، فرهنگ‌نامه دایناسورها، شناخت‌نامه جامع دایناسورهای ایران  و جهان، نشر طلایی.

۷ – عرفان خسروی، (۱۳۹۲)، آیا پرندگان خزنده‌اند؟ نگاهی مقایسه‌ای به توسعه و تحول دانش رده‌بندی، (صص. ۱۶-۶)، رشد آموزش زیست‌شناسی، دوره ۲۹، شماره ۲.

goo.gl/wJz494

۸ – ص. ۹۶ در سیدحسین نصر و مظفر اقبال، (۱۳۹۶)، اسلام، علم، مسلمانان و فناوری، ترجمه مهدی کفایی و حسین کرمی، نشر علمی ‌فرهنگی.

۹ – فرایندی که Exaptation یا نوسازگاری نامیده می‌شود. درباره مفهوم نوسازگاری و مثال‌هایی از قبیل تکامل تاژک یاخته‌ای، نگاه کنید به:

«ویژگی‌های پیچیده و تغییرات انباشتی» صص. ۱۳۸-۱۳۵ در ارسلا گودینو (۱۳۸۸)، مینوی طبیعت، ترجمه عرفان خسروی، سرای دانش.

Walter J. Bock, (1959), Preadaptation and Multiple
Evolutionary Pathways, (pp. 194-211) Evolution, vol. 13, no. 2.
Stephen J. Gould and Elizabeth S. Vrba, (1982),
Exaptation, a Missing Term in the Science of Form, (pp. 4-15), Paleobiology, vol. 8, no. 1.

۱۰ – نگاه کنید به «تکامل پر در دایناسورها» صص. ۵۱ و «تکامل پرواز در دایناسورها» ۱۸۴-۱۸۵ در عرفان خسروی (۱۳۸۹)، فرهنگ‌نامه دایناسورها، شناخت‌نامه جامع دایناسورهای ایران و جهان، نشر طلایی.

.

.

محمدرضا توکلی‌صابری. نویسنده و مترجم آثار علمی

.

.

.

.

نوشته سیدحسین نصر زیر ذره‌بین روزنامه شرق • بر بال اندیشه اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

دانلود آهنگ علیرضا قربانی عشق آسان ندارد

0
0

این مطلب از وب سایت موزیکفا به صورت رپ انتشار گردید است.

دانلود آهنگ جدید علیرضا قربانی عشق آسان ندارد

و اینک از رسانه معتبر موزیکفا ♫ دانلود آهنگ بسیار زیبای عشق آسان ندارد با صدای علیرضا قربانی به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫

شعر : اهورا ایمان | ملودی : ستار اورکی

«  موزیک متن سریال “پدر” پخش از شبکه دو سیما »

Download New Music BY : Alireza Ghorbani | Eshgh Asan Nadarad With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa

متن آهنگ عشق آسان ندارد علیرضا قربانی

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
گفتم این آغـــاز، پایان ندارد!●♪♫
عشق اگر عشق است، آسان ندارد…●♪♫
گفتی از پاییـــز، باید سفــر کرد●♪♫
گرچه گُل، تابِ طوفان ندارد…●♪♫
آن که لیلا شد در چشمِ مجنون، هم نشینی جز باران نـــدارد●♪♫

شعر : اهورا ایمان
گفتم این آغـــاز، پایــــان ندارد!●♪♫
عشق اگر عشق است، آسان ندارد…●♪♫
آن بهــــاران کــو؟ آن روزگـــاران کـــو؟●♪♫
زیرِ باران، آن حــالِ پریشان کـــو؟●♪♫
بازآ! منِ آسیمه سَر، بی بال و بی پر مانـــده●♪♫
جای تنهایی، در سینه ها مانده●♪♫


رفته مجنون و لیلا، به جا مانده●♪♫
از مستی و مینا و می، اشکی به ساغـــر مانده…●♪♫
گفتم این آغاز، پایان ندارد!●♪♫
عشق اگر عشق است، آسان ندارد…●♪♫
گفتی از پاییز، باید سفــــر کرد●♪♫
گرچه گُل، تابِ طوفـــان ندارد…●♪♫

ملودی : ستار اورکی
آن که لیلا شد در چشمِ مجنون، هم نشینی جز بـــاران نـــدارد●♪♫
گفتم این آغاز، پایان ندارد!●♪♫
عشق اگر عشق است، آسان ندارد…●♪♫
گفتم این آغــــاز، پایان ندارد!●♪♫
عشق اگر عشق است، آســــان ندارد…●♪♫

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

دانلود آهنگ علیرضا قربانی عشق آسان ندارد

دانلود آهنگ علیرضا قربانی عشق آسان ندارد

نوشته دانلود آهنگ علیرضا قربانی عشق آسان ندارد اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

دانلود آلبوم بابک جهانبخش من هستم

0
0

این مطلب از وب سایت موزیکفا به صورت رپ انتشار گردید است.

دانلود آلبوم جدید بابک جهانبخش من هستم

همین حالا دانلود کنید و از شنیدن ♫ آهنگ زیبا و دلنشین من هستم با صدای هنرمند خوب کشور بابک جهانبخش به همراه تکست و بهترین کیفیت لذت ببرید ♫

شعر : حسن شیرعلی | ملودی : بابک جهانبخش | تنظیم قطعه : معین راهبر

Download New Album BY : Masoud Sadeghloo | Mage Jange With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa

متن آهنگ من هستم بابک جهانبخش

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

دانلود آلبوم بابک جهانبخش من هستم

به زودی از رسانه موزیکفا…

دانلود آلبوم بابک جهانبخش من هستم

نوشته دانلود آلبوم بابک جهانبخش من هستم اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.


دانلود آهنگ حمید اصغری جوابه

0
0

این مطلب از وب سایت موزیکفا به صورت رپ انتشار گردید است.

دانلود آهنگ جدید حمید اصغری جوابه

و اینک سوپرایز فوق العاده دیگری از موزیکفا ♫ دانلود آهنگ بسیار دلنشین و شنیدنی جوابه با صدای حمید اصغری به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫

Download New Music BY : Hamid Asghari | Javabe With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa

متن آهنگ جوابه حمید اصغری

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

دانلود آهنگ حمید اصغری جوابه

به زودی از رسانه موزیکفا…

تاریخ انتشار : دوشنبه ۸ مرداد ساعت ۲۰:۰۰ از همین صفحه

دانلود آهنگ حمید اصغری جوابه

نوشته دانلود آهنگ حمید اصغری جوابه اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

دانلود آهنگ بهنام بانی صد سال

0
0

این مطلب از وب سایت موزیکفا به صورت رپ انتشار گردید است.

دانلود آهنگ قدیمی بهنام بانی صد سال

با ما باشید با ♫ دانلود آهنگ جذاب و شنیدنی صد سال با صدای هنرمند خوب کشور بهنام بانی به همراه تکست و بهترین کیفیت در رسانه موزیکفا ♫

شعر و ملودی : آصف آریا | تنظیم قطعه، میکس و مستر : حامد برادران

Download Old Music BY : Behnam Bani | Sad Sal With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa

متن آهنگ صد سال بهنام بانی

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

بد شدی با من، رفتی که چی شه؟●♪♫
تو نگفتی بِری، می مونه دلم پیشت؟●♪♫
فکر نمی کردم، حسّت عادی شه●♪♫
بشه بارون چشام، هوای دل ابری شه●♪♫
صد سال یه بارم، کسی مثلِ من عاشق نمیشه!●♪♫
دوسِت دارم…●♪♫
چطور دلت واسم تنگ نمی شه؟●♪♫
دوسِت دارم…●♪♫
آخه چرا دلم، سنگ نمیشه؟!●♪♫

شعر و ملودی : آصف آریا
دوسِت دارم… آره! دوسِت دارم…●♪♫
صد سال یه بارم، کسی مثلِ من عاشق نمیشه!●♪♫
دوسِت دارم…●♪♫
چطور دلت واسم تنگ نمی شه؟●♪♫
دوسِت دارم…●♪♫
آخه چرا دلم، سنگ نمیشه؟!●♪♫
دوسِــت دارم… آره! دوسِـــت دارم…●♪♫

لالالای لالای لالای لالالای لالای لای!●♪♫
لالالای لالای لالای لالالای لالای لای!●♪♫


بــد شدی با من…●♪♫
منِ دیــوونه!●♪♫
منی که حالم، بی تو داغونه…●♪♫
همه می گفتن؛ پات نمی مونــه…●♪♫
دیدی پات موندم، منِ دیوونه؟●♪♫
صد سال یه بارم، کسی مثلِ من عاشق نمیشه!●♪♫
دوسِت دارم…●♪♫
چطور دلت واسم تنگ نمی شه؟●♪♫
دوسِت دارم…●♪♫
آخه چرا دلم، سنگ نمیشه؟!●♪♫

تنظیم قطعه، میکس و مستر : حامد برادران
دوسِت دارم… آره! دوسِت دارم…●♪♫
صد سال یه بارم، کسی مثلِ من عاشق نمیشه!●♪♫
دوسِت دارم…●♪♫
چطور دلت واسم تنگ نمی شه؟●♪♫
دوسِت دارم…●♪♫
آخه چرا دلم، سنگ نمیشه؟!●♪♫
دوسِت دارم… آره! دوسِت دارم…●♪♫
لالالای لالای لالای لالالای لالای لای!●♪♫
لالالای لالای لالای لالالای لالای لای!●♪♫

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

دانلود آهنگ بهنام بانی صد سال

دانلود آهنگ بهنام بانی صد سال

نوشته دانلود آهنگ بهنام بانی صد سال اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

آنتوریوم ، معرفی شیوه‌های نگهداری و بررسی بیماری‌های آن

0
0

درباره گل‌ها و گیاهان و حتی درختان میوه می‌توان گفت که هر چه گلی زیبا و درختی ثمر بیشتری داشته باشد نگهداری از آن هم سختتر است. گل آنتوریوم یکی از همین دسته گیاهان است که اگرچه نگهداری از آن آسان به نظر می‌رسد اما در واقع کار بسیار دشواری است. در این مقاله قصد داریم تا به بررسی شیوه‌های کاشت و نگهداری آنتوریوم بپردازیم. با ما در ادامه این مقاله همراه باشید.

آشنایی با گل آنتوریوم

آنتوریوم

این گل زیبا از خانواده آراسه است و دارای برگ های مخملی و بسیار زیبایی است. این گل معمولا در گل آرایی ها مورد استفاده قرار می گیرد، استفاده این گل در گل آرایی ها به علت داشتن دمگل بسیار بلند و طول عمر زیاد گل بریده شده آن است. صفحه رنگی این گیاه که نظرها را به خود جلب می کند، در واقع یک براکت رنگی و براق است که یک گل شبیه دم روباه در انتهای آن وجود دارد. دوران گلدهی این گیاه طولانی است و به حدود ۳ ماه هم می رسد.

شرایط محیطی و نیازها

نور غیر مستقیم خورشید در کنار پنجره بهترین نور برای رشد این گل است و تابش مستقیم نور آفتاب برای آن به شدت مضر است. درجه حرارت مناسب این گیاه حدودا ۲۱ درجه سانتیگراد در تمام طول سال است. حداقل درجه حرارتی که این گیاه می تواند در زمستان تحمل کند ۱۶ درجه سانتی گراد است. حدود شش هفته پیش از آن که گل ها پدیدار شوند در زمستان به سرما نیاز دارد (۱۶ درجه سانتی گراد)، هوای گرم و خشک رشد این گیاه را متوقف می کند.

بین هر دو آبیاری که در تابستان و بهار انجام می شود، باید خاک گیاه خشک گردد (یکبار در هفته)
اگر چه آنتوریوم برای رشد رطوبت چندانی نیاز ندارد ولی بهتر است در تابستان و بهار هر روز غبار پاشی شود. برای این که رطوبت کافی و دائمی برای این گیاه ایجاد گردد، مقداری آب زیر گلدان سنگریزه دار ریخته می شود.

نکته: انتهای گلدان نباید با آب در ارتباط باشد.

ترکیب خاک ارکیده و خاک بنفشه برای رشد ریشه گل عالی است، خاک باید با کودهای مخصوص گل آنتوریوم تغذیه شود. بعد از هر بار اتمام گلدهی در زمستان باید گلدان ها تعویض شوند، داشتن زه کشی مناسب در همه گلدان ها الزامی است.

 اگر قصد دارید برگ های گیاه را تمیز کنید، می توانید این کار را با استفاده از پارچه اسفنج مرطوب انجام دهید، استفاده از مواد براق کننده شیمیایی بیش از یک بار در هر ماه توصیه نمی شود.

هر چه پاجوش دهی این گیاه بیشتر شود، گلدهی آن کمتر خواهد شد. به همین دلیل اگر قصد دارید گیاهتان گلدهی کافی داشته باشد باید به صورت مستمر پاجوش ها را از آن جدا کنید. تکثیر این گیاه از طریق کاشت بذر انجام می شود و در سال های آتی از تکثیر بوته ای هم برای افزایش آن استفاده خواهد شد.

عارضه‌های گل آنتوریوم

آنتوریوم

برگ های ریز جدید، رنگِ پریده: خاک گیاه غنی نیست و به تغذیه مصنوعی نیاز دارد.

ظاهر نشدن گل ها: نبود نور کافی می تواند عامل ظاهر نشدن گل های این گیاه باشد. گل باید به محل پر نورتری منتقل شود و در عین حال از نور مستقیم خورشید در امان باشد. آبیاری بیش از حد نیز می تواند عاملی برای این مشکل باشد.

لکه قهوه‌ای روی برگ‌ها: این بیماری ناشی از حمله قارچ می باشد برای از بین بردن آن باید با استفاده از محلول قارچ کش نفوذی، گل را طبق دستورالعمل سمپاشی نمایید. برگ هایی که صدمه زیادی دیده اند بهتر است بریده شوند.

برگ‌ها پر پشت هستند اما گل‌ها نمی رویند: خاک بیش از حد از مواد غذایی سرشار است، در زمستان باید گلدان عوض شود و خاک مناسب برای گل استفاده شود.

در زمستان برگ‌های زرد به سمت پایین می‌پیچند: هوا سرد و مرطوب است، گلدان ها باید به محل گرمتری منتقل شوند و باید در بین هر دو آبیاری سطح خاک خشک گردد. اگر برگ های سبز به سمت پایین می پیچند هوا سرد و خشک می باشد، گیاه باید به محل گرمتری منتقل و آبیاری شود.

برگ‌ها نازک، کم آب و زرد رنگ هستند: گل تشنه است و به آبیاری فوری نیاز دارد سطح خاک باید همیشه مرطوب نگه داشته شود.

سیاه شدن برگ‌ها: هوا خیلی سرد است، این مسئله ممکن است زمانی هم پدیدار شود که برگ ها با شیشه سرد در تماس باشند. شرایط باید برای گیاه مساعد شود.

پرواز حشرات ریز در اطراف گیاه: گیاه باید با سم حشره کش سمپاشی شود تا حشرات اطراف آن نابود شوند.

براق نبودن برگ‌ها: این ممکن است به علت هوای خیلی خشک باشد، در بهار و تابستان باید با آب سبک ولرم گیاه را غبار پاشی کرد.

تار عنکبوت زدن سطح برگ‌ها: این مسئله به علت وجود آفت کنه ریز قرمز است، برگ ها باید با پارچه یا اسفنج مرطوب تمیز شوند و با سم کنه کش مورد سمپاشی قرار بگیرند. ضمن اینکه رطوبت کافی باعث کاهش آفت ها می شود.

مریض و شکافدار شدن برگ ها: این مورد ناشی از صدمات فیزیکی است، گیاه باید از محل های پر رفت و آمد دور شود و برگ های آسیب دیده از آن جدا گردند.

دیسک‌هایی پشت برگ‌ها ظاهر می‌شوند: برگ ها باید با سم حشره کش سمپاشی شوند و بعد از دو روز با پاچه ای مرطوب و نرم دیسک ها برداشته شوند.

برگ‌ها سیاه شده و می‌ریزند: پخش شدن سیاهی از نوک گل به علت کمبود کلسیم می باشد که ناشی از کمبود رطوبت است. اگر لکه های سیاه در وسط گل بوجود آمده است، قارچ آنتراکنوز عامل آن است و باید با بنومیل سم پاشی شود.

منبع: https://asanteb.com

نوشته آنتوریوم ، معرفی شیوه‌های نگهداری و بررسی بیماری‌های آن اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

نقدی بر پروژۀ «علم دینی» و اسلامی سازی دولتی علوم ودانشگاه ها در ایران • بر بال اندیشه

0
0

در ابتدای بحث در مورد امکان و امتناع تعبیر  علم دینی توضیح بفرمایید.

در ابتدا بگویم که من تعبیر «علم دینی» را پذیرفتنی نمی­دانم. به نظر من «علم دینی» نه معقول است، نه مفید و نه اصرار به علم دینی، امری اخلاقی است. پروژۀ «علم دینی» وجه اخلاقی ندارد، نیکو و شایسته نیست و  بلکه زیانبار وغیر اخلاقی است. افزون بر این اصولا «علم دینی»  ادعایی غیرمنطقی است، وقتی مدعی علمی هستیم که دینی است، مانند این است که بگوییم، علمی داریم که «ناعلم» است. یعنی مشتمل یک تناقض است. پروژۀ «علم دینی»  مفید هم نیست، چرا که ما با آن از علم رانده می­شویم و از دین هم می­مانیم. اخلاقی هم نیست چرا که آقایان با علم دینی عملا هرچند نیز ناخودآگاه به یک حوزه معرفتیِ  مستقل بشری لطمه می­زنند. در تاریخ بشری یک حوزه معرفتی وجود دارد که الان همه جای عالم به  آن علم می­گویند واز آن برای تقلیل مرارتها بهره می گیرند. این حوزه به آسانی به دست ما نرسیده، بلکه نتیجه قرن­ها تلاش و میراث مشاع بشری است و آنچه در دوران جدید به نام علم یا ساینس به وجود آمده است، میراث مشترک انسانی است و ما به نام «علم دینی»  این میراث را مخدوش می­کنیم. به جریان علم آموزی و علم ورزی صدمه می زنیم و به حقوق دانشمندان و محققان و به نهاد علم   وبه کنش علم ورزی لطمه می­زنیم و آزادی متفکران ومنتقدان ودانشمندان را خصوصا در علوم انسانی واجتماعی وفرهنگی از آنها سلب می کنیم و علاوه بر این، مانع یک خیر عمومی نیز می­شویم که قرار است با علم به مردم برسد. دلیل اصلی دیگری هم که پروژۀ «علم دینی» را خلاف اخلاق می کند، این است که «علم دینی»  یک فریب است.

تعریف شما از  علم چیست و این علم چه ویژگی دارد که علم دینی نمی­تواند واجد آن باشد؟

بنا به درک اینجانب،  علم معرفتی سیستماتیک، معطوف به شناختن جهان طبیعی، انسانی، اجتماعی است. علم معرفتی روشمند و شفاف و  قابل راستی آزماییِ «میان ذهنی» است. وقتی من علم می­ورزم این علم ورزیدن من قابل بررسی و راستی آزمایی از طرف شما و همه است، همه در هر جای جهان با اسلوب قابل قبول همگانی می­توانند بررسی کنند که من چطور علم­ورزی کرده­ام و نشان بدهند که کجای آن درست و کجایش نادرست است. این علم به شکل میان ذهنی و عمومی قابل انتقاد است و درِ انتقاد به روی علم­ورزی همیشه باز است. همیشه نظریه­های علمی از حیث روش­ها و داده ها واستدلال ها و تحلیل­هایشان قابل نقادی هستند وتبصره می خورند  وآزمون یا ابطال پذیرند ، توجیه عقلایی عمومی دارند. وقتی شما یک رساله دکتری کار  می­کنید من کاملا می­توانم آن را نقادی کنم. در مورد نظریه­پردازی هم همین است. علاوه بر این، وقتی ما علم می­ورزیم باید توجیه عمومی میان ذهنی برایش ارائه دهیم که قابل بررسی مجدد باشد.

فرایند کار علمی چگونه آغاز می شود وچگونه پیش می رود؟

علم از مسئله شروع می­شود. وقتی با مسئله­ای مواجهه می­شوید شما دو مسیر عمدۀ علمی برای پژوهش در پیش دارید. در مسیر نخست برای درگیری با مسئله خود، ابتدا  می­روید یک نظریه علمی را انتخاب می­کنید و بر اساس آن فرضیه­هایی می­سازید، داده­هایی جمع­آوری می­کنید و آن فرضیه­ها را به طور روشمند می­آزمایید. در این جا روش مشخص است، نظریه معلوم است و همه قابل بررسی میان ذهنی است . سپس شما آن­ها را تحلیل می­کنید و من می­توانم تمام این مسیر داده اندوزی و روش ها وابزارها و نحوه داده پردازی و درستی تحلیل ها و  استدلال های شما  را نقد بکنم. مسیر عمدۀ دوم فرایند علم  نیز این است که شما پس از مسأله مستقیما به سراغ جامعه وفرهنگ ومیدان واقعی زندگی می روید به سوی داده ها وشواهد در جامعه می­روید و به طور منظم وباز روشمند وسیستماتیک ومنظم،  داده­ها را مفهوم پردازی می کنید و از این طریق به افق نظری تازه ای می رسید که این مسیر عمدتا با روش­های کیفی  طی می­شود. ما در اینجا نیز می­توانیم فرایند تحقیق شما را ببینیم و به آن ایراد یا از آن انتقاد بکنیم،  مثلا نشان دهیم که داده­­ها ناقص است یا مخدوش است یا کافی نیست یا شما نتواسته­اید با آنها بدرستی مفهوم­پردازی کنید و مواردی از این دست. روش کار در این جا نیز قابل راستی­آزمایی میان ذهنی است. به هر حالت علم در هر دو مسیری که طی می کنید نقدپذیر و آزمون­پذیر و حساس به مشاهدات است. این یعنی اگر یک مشاهده و فقط یک مشاهده پیدا شود که خلاف دعاوی شما باشد، شما باید دوباره پاسخگو شوید و نمی­توانید طفره بروید و  توجیه کنید و به همین دلیل شما در علم نسبت به هر استدلال ناقدانۀ بعدی حساس هستید. باید پاسخ بدهید. بنابراین با تعریفی که من از علم عرض کردم وقتی می­گوییم «علم دینی»، یکباره  تمام این مسیرها را برهم می زنیم وبا قید دینی ، علم را که سرکش است اهلی ومحدود می کنیم و باب نقد  وگفتگوی آزاد را به روی علم می­بندیم. هرچند که خودمان ندانیم یا این که توجیهاتی بیاوریم. اما حقیقت این است که پروژۀ «علم دینی»، تمام فرایند علم آموزی را  مخدوش می­کند و بنابراین نه مفید  و نه معقول است. یعنی اصلا قابل درک عقلی نیست، مثل  این که شما بگویید مربع مدور که اصولا معقول نیست و در آن یک تناقض وجود دارد. از سوی دیگر پروژۀ علم دینی مفید هم نیست و به مردم ضرر می­زند و جامعه ای را مدتها گرفتار می­کند و فریب می دهد.

پس شما معتقدید که روش شناسی علم دینی متفاوت با علم در معنای عمومی آن است و چون نمی­توان آن روش­ها را در این تعبیر به کار برد، این تعبیر تناقض دارد ؟

همانطور که گفتم من ادعای «علم دینی» را در اساس،  نامعقول و زیانبار و غیر اخلاقی تصور می کنم و به همین روال در آن انصافا هیچ روش­شناسی سراغ ندارم، جز اینکه علم نشناسی و روش نشناسی یا مغالطه آمیز و غلط انداز است.

با این توضیحات نظر شما در مورد نمایندگان علم دینی در داخل کشور مثل آقای دکتر گلشنی چیست؟

ایرادهایی که عرض کردم به همه این آقایان وارد است. دکتر گلشنی یا دکتر سید حسین نصر یا آیت الله جوادی آملی همه به نحوی ادعای علم دینی یا قدسی ومانند آن را دارند. من برای تمام این افراد احترام قائلم و در رشته­های خود انسان­های صاحبنظر  ومحترم هستند، اما متاسفانه  ومنطقا نقدهای جدی بر دعاوی آنها مبنی بر  علم قدسی یا  علم دینی وارد هست. وقتی آقای گلشنی کتاب «علم دینی و علم سکولار» می­نویسند، همه این نقدهایی که عرض کردم بر کار ایشان وارد است. سکولار یک ناسزایی است که به علم جهانی دادند. دینی هم یک قید تکلف آمیز ایدئولوژیک دولتی است که آقایان بر علم زدند و بعد با پروژه های میلیاردی به نام اسلامی سازی به جان علوم انسانی افتادند.  موجودی نامشروع به نام علم دینی که این گرایش های ایدئولوژیک آفریدند ، علم نشد ولی برای ایران بسیار گران تمام شد. پروژۀ دولتی علم دینی در بعد از انقلاب که این آقایان آگاهانه یا ناخودآگاه، خواسته وناخواسته لجستیک و تدارکات نظری برایش فراهم کردند؛ به جامعه علمی و دانشگاهی ما و به  ایران حقیقتا در این چهار دهه  لطمه های زیادی زد . البته بخشی از آرای دکتر گلشنی هم اکنون می بینیم ، عوض شده است  و اخیرا نقدها و بحث­هایی کرده­اند و با آن شدت قبلی از علم دینی دفاع نمی­کنند. اما تعبیری است که می­گوید ببخشید اما فراموش نکنید. مردم که نمی توانند حافظه خود را از دست بدهند وندانند که این علم دینی در چهاردهه اخیر، چه اشتباهات و خطاها و سیاست­ها و رویه­های نادرست را دامن زده و توجیه کرده است. البته من باز هم تاکید می­کنم که اینان افراد محترمی هستند. خصوصا جناب سید حسین نصر، به نظر من دانشمند متتبع و محترمی است هرچند به نظریه علم قدسی او نیز همه ایرادها که عرض کردم جدا وارد است.  اما بقیه افرادی که در کشور سنگ علم دینی را به سینه می­زنند و به نام علم دینی، دانشگاه و پژوهشگاه  ودم ودستگاه درست کرده­اند  و چندین برابر دانشگاه های نگونبخت تراز اول کشور،  بودجه های آشکار وپنهان از بیت المال می گیرند و مصرف می کنند به نظر من دکان­هایی هستند که متاع قلب در آن­ها فروخته می­شود ، ضرر وزیان ملی به بار می آورند و در مجموع قابل دفاع منطقی واخلاقی  نیستند.

به نظر شما علم دینی را می­توان در چه کانتکسی مورد بررسی قرار داد، آیا باید آن را در زمینه معرفت نواندیشانه بررسی کرد یا در زمینه بنیادگرایانه؟

بنده  فکر می­کنم در پشت گفتمان­هایی مثل علم دینی، علم قدسی و علم بومی یک ارادۀ معطوف به قدرت است. این میل قدرت به کسوت گفتمانی و ایدئولوژیک پوشانده می­شود چه در پاکستان و آرای ابوالاعلی مودودی، چه در کنفرانسی که در مکه در اوایل انقلاب برگزار شد. این تعبیرها مستقیما وغیر مستقیم متعلق به بنیادگرایان و نحله های سیاسی­ خاص و اراده های معطوف به قدرت در جهان اسلام بودند و هستند. اما نواندیشان دینی هرچند هم در برخی کتاب ها وآرای متقدم خود قلمرو های علم ودین را به نحوی غیر منطقی درآمیخته اند ومنشأ خطاهایی بزرگ شده اند اما هرگز از  پروژۀ «علم دینی» و «دینی سازی علم» دفاع نکردند بلکه با آن مخالفت هم ورزیده اند ونوعا طرف علم واستقلال نهادهای علمی را گرفته اند.  دیدگاه های سلفی و بنیادگرا در پاکستان وعربستان ویا محافل اروپایی بودند که به گفتمان علم دینی متوسل شدند، حکومت پاکستان به دلایل خاصی از این اندیشه­ها حمایت می­کرد یا جریان­هایی که می­خواستند به قدرت برسند از این مسائل استفاده می­کردند . در ایران هم بعد از انقلاب فرهنگی این مباحث بیشتر دعاوی سیاسی وایدئولوژیک بودند، و از مباحث فلسفی و علمی آقایان هم بهره گرفتند، پشت این مباحث معرفتی یک نوع منافع و مسائل قدرت و دخالت و مداخله در کار نهاد علم و لطمه زدن به استقلال دانشگاه و آزادی آکادمیک آنان بوده است. هژمونی سیاست وایدئولوژی  بر علم ودانشگاه بود.

فارغ از این بیشتر  استدلال های آنها مبنی بر وجود علم دینی  در مد نظر ماست.

نظر انتقادی خودم را نسبت به محتویات اصلی این استدلال ها عرض کردم. در اینجا اجازه بدهید بیفزایم که خصوصا روالی هم در این سالها  باب شده است و کسانی که مدعیان علم دینی هستند، گاهی می­آیند از گفتمان­های پسا مدرن هم با حرص وولع،  مصرف و استفاده می­کنند. از فایرابند استفاده می­کنند، فوکو را سر از پا نشناخته مصرف می کنند تا بلکه ادعای علم دینی را به کرسی بنشانند! من برایم حقیقتا تعجب انگیز والبته دردآور است چگونه کسی که مدرن را قبول ندارد حالا پست مدرن شده است و کسی که از یک فکر پیشامدرن دفاع می­کند به تفکر پسامدرن متوسل می شود و از فوکو و تامس کوهن دلیل می آورد. مثلا از مفهوم پارادیم کوهنی، از نظریه «دانش و قدرت» فوکو استفاده می­کنند تا بگویند علم دینی داریم!  آقایان از خودشان گویا هیچ نمی­پرسند که با این مفاهیم ونظریه ها تکلیف اساس معرفت دینی چه می شود ومی خواهند با نتایج منطقی این نظریه ها، بعد از اثبات علم دینی!  درباب خود مباحث دینی چه بکنند . این قدر با شیفتگی وبرای توجیه علم دینی ، می آیند و ادبیات پست مدرن  را مسرفانه مصرف می کنند اما توجه ندارند که وقتی می­گویند علم یک معرفت  ناب نیست و تاریخی است وکذا وکذا ، آیا حاضرند بپذیرند که دین هم معرفتی ناب نیست وتاریخی است ومابقی نتایج؟ آیا این افراد این نگاه به دین را قبول می کنند و آیا می­پذیرند که به همان صورت که به سیاق پسا مدرن،­ علم دینی توجیه می شود، با همان سیاق، دین هم شالوده زدایی بشود؟ من نمی­گویم این شیوه کار واین گفتارها  غیر صادقانه است، اما مبهم است و تناقض­هایی در درون خود دارد. متاسفانه کاری که چنین جریان­هایی در کشور ما دنبال می­کنند این است که علم را کنیز الهیات می خواهند، استقلال وتمامیت را از آن می ستانند و معرفت علمی را تابع معرفت دینی ، بلکه تابع واسیر یک ایدئولوژی جناحی ِحکومتی به نام دین ساخته اند، ایدئولوژی ای که متعلق به بخشی از گروه­های نفوذ است ومعطوف به قدرت ومنفعت های خاصی است.

در نظر شما چه رابطه­ای میان علم و دین وجود دارد آیا اصلا می­توان مبادله ای میان این دو ایجاد کرد؟

علم وقتی به دین، فرهنگ یا سیاست تقلیل پیدا می­کند، وقتی به ایدئولوژی خاصی تقلیل پیدا می­کند، «ناعلم» می­شود. ضد علم یا حتی «شبه علم» می­شود. اما اجازه بدهید  در پاسخ به این پرسش شما و برای این که مقداری از تلخی کلامم نیز بلکه کاسته بشود ودرد آگاهی قدری قابل تحمل بشود، عرض بکنم که میان علم و دین اتفاقا دیوار آهنینی وجود ندارد که در آن نوشته شده: ورود ممنوع! نه این طور نیست. دین وعلم می توانند مناسبات مفیدی هم داشته باشند. چند مورد را مختصر عرض می کنم: نخست، دین می­تواند برای دانشمندان برای  علم ورزی شوق و انگیزه ایجاد کند. ما دیندار هستیم و این دین به ما می­گوید بروید برای خاطر حقیقت، به مردم خدمت کنید. پس دین وارد قلمرو علم شده است و از کار علمی حمایت می­کند و به کار علمی کمک می­کند.

بدین ترتیب ما علم دینی و اسلامی نداریم اما دانشمندان مسلمان و مومن داریم،  علم بومی نداریم اما دانشمند بومی و محلی ومیهن دوست وفرهنگ دوست وبا هویت داریم. دانش بومی داریم.  برگردم به این مسئله که میان علم و دین لزوما دیوار آهنین نیست و یکی از این موارد را انگیزه ورود به علم عرض کردم. مورد دوم، انتخاب مسئله است. دین می تواند به ما بگوید که کدام مسئله را برای تحقیق علمی  انتخاب کنیم. عقاید و گرایش­های دینی، در انتخاب مسئله به دانشمند کمک می­کند که این هم موضوع کوچکی نیست. انتخاب مسئله­ها می­تواند تاریخ علم را دگرگون کند، برحسب اینکه شما کدام مسئله­های خاصی را انتخاب می کنید، علم نیز در مسیر متفاوتی پیش می­رود . مورد سوم، انتخاب موضوع است، کدام موضوعات را ما برای پژوهش علمی انتخاب کنیم؟ ما می­توانیم از دین  وآیین مان الهام بگیریم و موضوعات خاصی که آموزه­های اصیل دینی به ما الهام می دهد، پژوهش علمی بکنیم. دین حق به ما می گوید بی عدالتی ها را ، محنت ها و مرارت های مردم را، بیماری های صعب العلاج را ، تخریب طبیعت  را بررسی علمی بکنید، برای رفع فقر وبیماری و آلودگی آب وهوا و فرسایش خاک و گرمایش این زمین که امانتی الهی در دست ماست، تحقیق علمی و آفرینش علمی بکنیم. مورد چهارم از ورود دین به ساحت علم،  انتخاب نظریه است. بعضی از نظریه­های علمی را ما به برخی دیگر ترجیح می­دهیم. برای مثال شما به دلیل دین دار بودن وحتی وطن دوست بودن، می آیید نظریه نظام جهانیِوالرشتاین یا نظریات پسااستعماری هومی بابا  را بیشتر مورد توجه قرار می دهید واین هیچ ایرادی ندارد اگر کار تحقیق علمی تان با انضباط منطقی  وروشمندی وشفاف ومستدل ومستند پیش برود. در این جا شما کار غیر علمی نکرده­اید، به علم هم لطمه نزده­اید، علم را هم دینی یا ایرانی نکرده­اید اما دانشمندی  ایرانی  و مسلمان یا جهان سومیب هستید و ایرانی بودنتان ومسلمان بودن تان وجنوبی بودن تان در ترجیح  برخی نظریه­های علمی برای برنامه های پژوهشی شما اثر می گذارد والبته روش مندی علمی لازم را نیز دنبال می کنید. مورد پنجم از ورود سالم دین به حوزه مستقل علم، در انتخاب روش است. شاید علم به من این بینش را بدهد که به دنبال روش­های کیفی بروم چرا چون بخشی از حالات مردم و اوصاف و اطوار باطنی مردمان و خیلی از اوصاف انسان شناختی و  مردم شناختی  وفرهنگی ملتهای  متفاوت بلکه متفرد است ، تک ویگانه است و قابل بررسی با روش­های کمی نیست.  مثلا نیازمند پدیدار شناسی است. برای مثال سالها پیش بنده  در دهه محرم رفتم و مناسک عزاداری را مطالعه کیفی کردم. چرا من این کار را کردم؟ اگر من از بدو کودکی با تعلیم و تربیت دینی  وبا احساسات دینی بزرگ نشده بودم شاید حوصله  این کار پرزحمت را نمی­کردم .

مورد ششم از همکاری موجه دین و علم، انتخاب میدان­ها و انتخاب نوع مشاهدات است. دین داری در شما تاثیر می­گذارد که به سمت کدام گروه­های اجتماعی کشیده شوید، ممکن است من به خاطر حس عدالتخواهی برآمده از دینم به سمت گروه­های محروم جامعه وتهیدستان شهری و حاشیه ای ها وطردشدگان اجتماعی و غایبان جامعه کشیده شوم ودرباب آنها تحقیق علمی بکنم.

مورد هفتم این است که در پایان کار وقتی نتایج یافته های خود را با دیگر آرا مقایسه می کنید ، این آرا می تواند آرای حکیمان و عارفان و متکلمان یا مفسران  دینی باشد  . شما نتایج یافته­های روشمند علمی­تان را می توانید با آموزه­های دینی و حکمت های عتیق  و آیات واحادیث  مقایسه بکنید. بدون اینکه به تمامیت کار علمی تان لطمه ای وارد بشود. مثلا بعد از سیر روشمند منطقی علمی ، نتیجه را با لطایف حکمت های اشراقی مقایسه کنید.  مثلا با آرای شیخ اشراق یا صدرالمتألهین یا نظّام معتزلی یا جابربن حیان  مقایسه ­کنید، بدون این که به استقلال قلمرو وروش علم ضرر بزنید. بدین معنا تمام حوزه­های معرفت بشری یک خانواده  بزرگ هستند و با این که هرکدام  مستقل و متمایزند اما در عین کثرت ، وحدت دارند. دین، علم،  ادبیات، هنر، عرفان و. همه و همه ساحت­های مختلفی هستند که متفاوت و متمایز هستند وهرکدام زبان وروش ودستور خاص خود را  وپروتکل های معرفتی خاصی دارند  اما در نهایت همه به سوی یک حقیقت روانه اند و می­شود بین این قلمروها به نحوی منظم،  تردد و گردش وسلوک داشت و آنها را به صورت منظم با هم مقایسه کرد. بنده جایی عرایضی داشتم با عنوان «آشنایی­های غریب علوم و عرفان» و در آنجا توضیح می­دادم که علومی مثل فیزیک، جامعه­شناسی و روان­شناسی  وحتی اقتصاد چگونه با عرفان آشنایی­های غریبی دارند. یعنی در عین حال که جدا هستند، آشنایانی غریب هستند،  خلاصه شما می­توانید نتایج کار علمی­تان را با حکمت­های دینی  ومعنوی و استعاره های قدسی مقایسه کنید.

اصولا ما ایرانی ها در حکمت های تاریخی خود این را هم داریم که خیلی نیز شناخت متصرفانه به عالم وآدم را  وتصرف علمی وفنی حریصانه در طبیعت را توصیه نمی کند . در این منظر،  شناخت از نوع اثبات نیست ، بلکه این نیز هست که بخواهیم به هستی نه مشرِف بلکه مشرَّف شویم. شناخت بیش از اینکه یکسره تصرف  ذهنی و فنی باشد،  تقرّب به حقیقت جهان هم هست، کشف المحجوب نیز هست، نقاب برکشیدن وپرده برداشتن از حقیقتی بغایت پنهان است که جلوه ای می کند، دل می برد و نهان می شود، بسیار بسی بالا بلند است از اینکه به دام اثبات و نفی دربیاید. شناخت ما ایرانی ها تا حد زیادی شاعرانه بوده است ، از این میراث ها می توان در بسط سبک خاصی از آفرینش علمی استفاده کرد بدون اینکه استقلال معرفت علمی به معنای دستاورد مشاع بشری در جهان کنونی از بین برود، روشمندی را برهم بزند و خصوصا بدون اینکه با نام دین وحقیقت دینی،  باب نقد و شالوده گشایی بسته بشود.

آیا مخالفت نتایج علمی با آموزه­های دینی در این مرحله ایجاد مشکل نمی­کند؟

اگر تحقیقی علمی به نتیجه ای برسد که با عقاید دینی ما مغایرت دارد باید به عنوان یافته ای علمی محترم ومحفوظ باشد و آزادانه بیان شود والبته می تواند به صورت علمی نقد بشود. ممکن است حتی خودمان  از تحقیق خویش به نتیجه ای برسیم که با برخی مقبولات دینی مان مغایرت دارد. باید درنگ کنیم، شاید منطقا لازم باشد عقایدمان ویراسته بشوند واصلاح بشوند. اکتشافات علمی کمک می کند ما تفاسیر دینی خود را ویرایش واصلاح بکنیم. یا اینکه حداقل عجالتا دو حوزه علم ودین را جدا از هم محفوظ بداریم وهرکدام را جدا از هم پیش ببریم. نتایج علمی نیز قطعی و ابدالدهر نیستند  ممکن است بعدا به شیوه علمی نقد وبررسی بشوند . خصوصا که معمولا دیدگاه های مختلف رقیبی در علم هست. همانطور که آراء دینی نیز معمولا حاصل نظریات علمای دین هستند و قابل نقد اند و نباید به نام دین هاله تقدس به خود بگیرند.  به هرحال باید دو ساحت دین وعلم نیاز به همزیستی مسالمت آمیز با احترام متقابل دارند. مناسبات میان علم ودین باید آزادمنشانه وتوأم با صبوری و احترام طرفینی باشد. هرچه باشد راه حل این نیست که پروژه علم دینی راه بیندازیم و علم را تخریب کنیم.  این بحث، گفتگوی مستقل مفصلی می خواهد.

 اجازه بدهید برگردم به موارد کمک دین به علم.   تا کنون هفت مورد را عرض کردم. مورد هشتم این است که دین وایمان به ما می­گوید کتمان حقایق نکنید و اگر به نتیجه­ای رسیدید که باب طبع عقاید خود یا عامه نیست یا ارباب قدرت ومنزلت  دوست ندارند، همچنان پای آن بایستید و  آن رابیان کنید. زیرا یک حکمت دینی اصیل به ما می گوید کتمان حقیقت نکنید.  شما محققی هستید و به نتیجه­ای رسیده­اید که با مقبولات ومشهورات قوم و با  گفتمان رسمی و قدرت رسمی  در تعارض است. اگر مؤمن صادقی باشید می­گویید ایمان من می­گوید نباید حقیقت را کتمان کرد و در نتیجه با شجاعت و رشادت تمام،  پای افشای حقایق می­ایستید و حقایق علمی را بر خلاف گروه­های حاکم و نفوذ یا عقاید عامه ومشهورات قوم  بیان می­کنید و این بسیار مهم است. ببیند گالیله یک کاتولیک راست اندیش بود ، اما می گفت ایمان غیر از تفاسیر رسمی انجیل است وآنچه نظریه کیهان شناسی او  مغایرت داشت، نه با گوهر پیام مسیح بلکه با این تفاسیر  وقرائت های رسمی از کتاب مقدس بود. اتفاقا اصل ایمان از او می خواست که بگوید اگر من هم توبه بکنم زمین از حرکت باز نمی­ایستد یا افرادی مثل کپلر که دوره انقلاب بزرگ علمی را شکل دادند، انسان­های مؤمنی بودند و بخشی از کارهایشان تحت تاثیر ایمان دینی آن­ها بوده است. البته این تفتیش عقاید که گالیله به آن دچار شد، در بخشی از اروپا انجام می­شد و ما باز هم اشتباه می­کنیم و فکر می­کنیم این تفتیش عقاید در سراسر اروپا حاکم بوده است، در صورتی که  فقط در بخشی از اروپا وجود داشت.ما حتی تاریخ علم را هم درست نمی­نگاریم. تاریخ اروپا را هم درست نمی­دانیم . مثلا گالیله در دانشگاه پادوا حوزه درسی داشت، کار علمی می­کرد، اما از بد حادثه سفری به فلورانس رفت در آنجا گرفتار شد و او را محاکمه کردند و ا گر به این سفر نمی­رفت، شاید داستان گالیله طور دیگری پیش می رفت.

 من در این جا چیزی به خاطرم آمد. جنبش علمی که  از سده چهارده و پانزده شروع شد و رشد کرد هرچند ریشه­اش در اومانیسم و توسعه اقتصادی بود. اما اسطوره­های هرمسی نیز به نوبه خود در این روند پیشرفت علم تاثیرگذاشت.در میان اروپاییان اسطوره­های هرمسی نفوذ داشت. این اسطوره­ها سرشار از جادو و سحر وراز هستند و دانشمندانی  تحت تاثیر این اسطوره­ها می­خواستند راز هستی را کشف کنند. در جورودانو برونو این را می بینیم. پس آیا می توان نتیجه گرفت که علم اروپا ، علمی هرمسی است؟ نه بلکه  اسطوره ها نیز به نوبه خود در کار عالم و کار شکل­گیری علم تاثیر گذاشته اند و بسیاری تحت تاثیر این اسطوره­ها کار علمی کرده­اند. اما در عین حال روش علمی و نظام معرفت علمی وبررسی وآزمون علمی برای خودش نظم واستقلال وضوابط خاصی دارد. مثل یک قیفی است که یک طرفش خیلی گشاد است و یک اسطوره نیز می تواند در اکتشاف علمی  اثر بگذارد ودخیل باشد ولی از این سوی باریک علم ، باید پس از بررسی روشمند و سیستماتیک وآزمون ودلیل آوری وتوجیهات منظم میان ذهنی وعمومی بیرون بیاید.  

پس شما معتقدید که ما علم اسلامی نداریم اما دانش مسلمین داریم؟

بله همین طور است. وقتی دانشمندان ایرانی و مسلمان بیشتری در این جهان کار علمی بکنند، درواقع از این طریق فرهنگ ایرانی و اسلامی ما می تواند اشتراک بیشتری در دانش بشری داشته باشند و به تنوعات سبک کار علمی  افزایش بدهد. پس ما علم اسلامی نداریم اما دانش مسلمین داریم. از خاطرم نمی­رود وقتی من دانش­آموز بودم، کتابی از استاد محمد رضا حکیمی خواندم که نامش دانش مسلمین بود. او در آن کتاب تمام دانش­های تمدن اسلامی را روایت کرده بود از خوارزمی و ابوریحان تا زکریا و  ابن سینا وسهروردی و ابن هیثم و خیام و بقیه. همه حوزه­ها از تاریخ تا نجوم و فیزیک.  یا زنده یاد جناب دکتر زرین کوب عزیز،  کتابی با عنوان کارنامه اسلام داشت. سالهای سال پیش قبل از انقلاب می خواندیم. در   این کتاب شما دانشمندان ایرانی و مسلمان را در دوره­ای شکوفان می بینید زمانی از قرون وسطای اروپایی که هنوز اروپای جدید شکل نگرفته بود و رنسانس نشده بود، آن ها در آن دوران کارهای علمی کردند چرا که حکومت بر آن­ها سلطه نداشت، امکان ترجمه بود و مبادلات آزاد علمی در مقیاس جهانی صورت می گرفت و دانشمندان شأن ومنزلتی داشتند وپروژه اسلامی سازی هم نبود. حالا آقای زرین کوب نام کتابش را کارنامه اسلام گذاشت اما بدون اینکه به علم دینی قائل باشد. او هیچگاه دنبال علم اسلامی نرفت و علم را علم می­دانست و اسلام را اسلام.  به هرحال اگر شما ۲۰ سال قبل یک مفهوم را سرچ می­کردید، کمتر نام­های اسلامی چون قاسم و احمد و آرش و گوزل  می­دیدید. اما الان این وضع تغییر کرده و اسامی ایرانی، ترک، عربی و .. در مقالات علمی دیده می­شود و نشان می­دهد هرچه دانشمندان کار علمی بکنند، حوزه جهان اسلام می­تواند در علم جهانی سهیم بشود و به همین ترتیب طبیعی است که نقش فرهنگ ایران واسلام بر ساحت علم جهانی زده می شود  و علم نیز  به مسائل محلی وملی ما نزدیک­تر می­شود و دردهای ایرانیان و  مسلمانان از این طریق دوا می شود و چه بسا از این طریق یک سبک علمی جدید هم در خانواده بزرگ علمی دنیا ایجاد شود، چرا که سبک علمی هم محدود به یک شکل نیست. همانطور که روش­های تحقیق فراوان است، سبک تولید دانش هم متفاوت است و شما می­توانید با این حرکت سبک­های تازه علمی ایجاد بکنید، بدون این که به ساحت جهانی علم ضربه­ای بزنید. هویت جهانی علم که همه جا با  ویژگی­های مشخصی شناخته می­شود و نسبت به الهیات، معارف دینی و کتاب مقدس استقلال تمام دارد. هیچگاه کار علمی نمی­گوید که در کتاب مقدس چه نوشته شده است. یا پیامبر وامام چه گفته اند. هیچ وقت کار علمی نمی­آید تحقیق علمی را با فتوای دینی با متن دینی محدود بکند،  ساحت  معرفت و روش و زبان علمی استقلال خاص خودش را دارد.

با این تفاسیر شما اقداماتی جهت تاسیس علوم انسانی بومی را چطور ارزیابی می­کنید؟

این پروژه مطمئنا برای جامعه زیانبار بود وهست. بومی سازی علم مثل دینی سازی واسلامی سازی نه معقول است ونه مفید ونه اخلاقی. اما وقتی با ضوابط جهانی علم کار علمی می کنیم، طبعا همانطور که قبلا توضیح دادم  دانش بومی ما ودانش ایرانی ما و  آرشیو دانش ملی ما توسعه پیدا می کند وبه درد توسعه ملی وتقلیل مرارتهای این سرزمین می خورد.  بومی سازی علم یک دعوی بسیار نابه جا و غیر قابل توجیه است. اما بومی شدن دانش به این معنا که به شکل درون­زا دانشمندان مسلمان با انگیزه دینی کار علمی می­کنند، نتیجه بخش است چرا که  خود به خود ، علم را به سراغ مسائل روزمره وبومی وملی ما می برد.  علم با دردها و مسائل واقعی ما ارتباط پیدا می کند و خود به خود  وبه طور درونزا دانش بومی انباشته می شود که  بومی و در عین حال جهانی است. ما یک لوکال و یک گلوبال داریم. ما در علم نه لوکال محض داریم و نه گلوبال محض. هر علم گلوبالی ، یک لوکالیتی دارد. اروپایی ها و آمریکایی ها با تأکید به مسائل جوامع خود علم را پیش بردند. پس چرا ما چنین نکنیم.  ما کار علمی وخلاقیت علمی ونوآوری علمی نمی­کنیم و عمدتا نان علم دیگران را می­خوریم  البته به آنها لعنت هم می فرستیم. ما باید در عین حال که گلوبال هستیم، لوکال و بومی هم باشیم. اما این با بومی سازی دولتی از بالا درست نمی شود.  قبل انقلاب ایدئولوژی غالب نوسازی بود و بعد انقلاب ، وارونۀه آن، اسلامی سازی باب شد. این ایدئولوژی­ها  هر دو دولتی است و فرقی نمی­کند هر دو هم اشتباه است. اسلامی سازی، دینی سازی و بومی­سازی هر سه  نه معقولند و نه مفید و نه اخلاقی. اما بومی شدن دانش می­تواند به شکل طبیعی و درون زا وقتی با انگیزه­ها وکوشش ها وکنش های آزاد دانشمندان همراه شود، اتفاق بیفتد. در مجموع اینجانب  به انسان چند ساحتی وجامعه چند ساحتی قائل هستم. به این معنا که یک زبان وجود ندارد. به تعبیر ویتگنشتاین ما زبان علم داریم، زبان دین ، زبان فلسفه و اخلاق و ادبیات وهنر داریم. هر کدام ساحت جدا است و انسان باید در ساحت­های مختلف زیست بکند. شما وقتی علم می­ورزید در یک ساحت هستید و یک اهداف و روش دارید و وقتی دین می­ورزید یک ساحت و هدف و روش متمایزی دارید. این­ها جدا هستند و دو زبان متفاوت و نه متضاد هستند که با هم می­توانند گفتگو و  اشتراک مساعی داشته باشند.

به نظر شما افق آینده علم در کشور در این میان چگونه است؟

رفتار ما با علم ریاکارانه است . از علم طمع ورزانه و حرصانه استفاده می کنیم ، بر علم لعنت نیز می فرستیم. چهار دهه است حکومت سر از پا نشناخته دنبال تکنولوژی است. دنبال مدرن ترین تجهیزات فنی در دنیا هستیم، حتی اصرار داریم جامعه  وفرهنگ را نیز با توسل آبکی به برخی مباحث جدید، مهندسی فرهنگی واجتماعی بکنیم  ودر عین حال همچنان زیر لوای دین به علم وتکنولوژی نیز بد وبیراه می گوییم. با دست وپا کردن مقالات آی اس آی و رشد کمی تعداد مقالات که عمدتا به درد پرونده های ارتقا یا جلسات دفاع دکتری  ومدرک گرایی می خورد، فخر می فروشیم، در عین حال به علم وفناوری بد نیز می گوییم، راه تفکر انتقادی و اصیل در علوم انسانی و اجتماعی را نیز با انواع ابهام ها ومحدودیت ها به نام علم دینی دشوار می کنیم. این را هم عرض کنم که در تاریخ ما ، زمینه هایی از عقل گریزی به چشم می خورد . هر چند وجه غالب تمدنی ما خرد گریزی نبود اما زمینه هایی برای آن وجود داشت و در این چهار دهه به آن دامن زده شده است. گریز از بیگانه نیز همینطور. بازهم تأکید می کنم نه گرایش عقل­گریزی و نه «بیگانه هراسی» هیچیک در گوهر تمدنی ایران نبود اما اینجا وآنجا وجود داشت. طی سالهای گذشته  این دو،  با لجستیک ایدئولوژی رسمی دوباره به کار گرفته شده اند و آتش تهیه برای «علم دینی» گشته اند. ساختن دوگانه هایی مانند علم دینی وعلم سکولار برای ما سخت فریب دهنده وگمراه کننده شده است. کلمات را آشفته می کنیم. زبان خانه هستی است وما آن را ویران می کنیم.  کلمات آشفته ، نشان از ذهن آشفته می دهد و  در زندگی فرهنگی جامعه ما نیز آشفتگی ایجاد می­کند. کلماتی مانند علم دینی و علم الحادی، یا علم قدسی وعلم عرفی،  خواسته وناخواسته گرد و غبار ایجاد می کنند و نتیجتا راه تغییرات وپیشرفت وتوسعۀ این جامعه نگونبخت در یک دنیای رقابتی پرشتاب تیره وتار می شود و پس می افتیم.  به گمان اینجانب که دانش آموز کوچک علم هستم، در این چهار دهه بر اثر این گرد و غبار ، هم حقایق اصیل دینی گم شده وهم کار علمی اصیل، مقالات اصیل، نهاد های مستقل علمی  وکنشگری آزاد  و پویای علمی  لطمه دیده است. لطمه­ای که باید هرچه زودتر جبران شود وشاید هم نتوانیم جبران کنیم.

.


.

فایل pdf این مصاحبه در روزنامه سازندگی

.

.

نوشته نقدی بر پروژۀ «علم دینی» و اسلامی سازی دولتی علوم ودانشگاه ها در ایران • بر بال اندیشه اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

ابولا و معرفی روش‌های جلوگیری از این ویروس در افراد

0
0

بیماری ویروسی ابولا یک بیماری جدی و اغلب مرگبار در انسان‌ها و حیوانات بوده که توسط تماس مستقیم با خون یا مایعات بدن فرد مبتلا به ویروس ابولا گسترش می‌یابد. این ویروس بیش از ۳۵ سال است که کشف شده اما بزرگترین شیوع آن در ماه مارس سال ۲۰۱۴ در غرب آفریقا آغاز شده است. بیماری ویروسی ابولا اغلب با شروع ناگهانی تب، ضعف شدید، درد عضلانی، سردرد و گلو درد ظاهر می‌شود و بیماران با بروز این علائم باید سریعا تحت مراقبت‌های فوری پزشکی قرار بگیرند. ویروس ابولا به سرعت بین افراد گسترش پیدا می‌کند زیرا در هنگام مراقبت از یک فرد بیمار، ابتلا به ترشحات عفونی به سادگی امکان پذیر خواهد بود. ما در این مقاله قصد داریم به معرفی بیماری ویروسی ابولا، علائم، تشخیص، راه‌های درمان و همچنین جلوگیری از آن بپردازیم.

ابولا

اطلاعاتی در رابطه با بیماری ویروسی ابولا

به گزارش مجله پزشکی بر بال اندیشه ابولا یک ویروس زونوتیک محسوب می‌شود به این معنا که از حیوانات منشا گرفته و سپس به انسان‌ها گسترش می‌یابد، البته این ویروس میان انسان‌ها نیز به راحتی منتقل خواهد شد. این ویروس از راه ترشحات و مایعات فرد مبتلا قابل انتقال بوده، بنابراین افراد باید برای جلوگیری از ابتلا نکات لازم را رعایت نمایند. در حال حاضر هیچ واکسن مشخصی برای درمان این بیماری وجود ندارد و فاصله زمانی مربوطه از ابتلا به عفونت تا شروع علائم بین بازه ۲ تا ۲۱ روز می‌باشد.

معرفی علائم مربوط به این بیماری

نشانه‌ها و علائم مرتبط با بیماری ویروسی ابولا در این قسمت آورده شده است که به آن‌ها اشاره خواهیم کرد:

  • تب
  • سر درد
  • درد مفصلی و عضلانی
  • ضعف
  • اسهال
  • استفراغ
  • دل درد
  • بی‌اشتهایی

برخی از بیماران نیز ممکن است علائم نامبرده شده زیر را تجربه نمایند:

  • راش (ضایعه پوستی)
  • قرمزی چشم
  • سکسکه
  • سرفه کردن
  • گلو درد
  • احساس درد در ناحیه قفسه سینه
  • دشواری به هنگام نفس کشیدن
  • مشکل بلعیدن
  • خونریزی داخلی یا بیرونی بدن

در طول بیماری آزمایشات ممکن است بیانگر تعداد پایین گلبول‌های سفید خون و پلاکت‌ها و همچنین افزایش آنزیم‌های کبدی باشند و تا زمانی که خون و ترشحات بیمار حاوی ویروس باشند، آن‌ها عفونی خواهند بود. در صورت توسعه علائم نامبرده شده، افراد حتما باید به پزشک مراجعه کرده و با وی در این باره صحبت نمایند، تا نکات لازم جهت پیشگیری از مشکلات آتی انجام گیرد.

درمان بیماری ویروسی ابولا به چه صورت انجام می‌گیرد؟

همانطور که گفته شد در حال حاضر هیچ واکسن مجازی برای این ویروس وجود ندارد، البته واکسن‌های متعددی مورد آزمایش قرار می‌گیرند، اما تاکنون هیچکدام برای استفاده بالینی در دسترس قرار نگرفته‌اند، از همین رو درمان این بیماری فعلا به مراقبت‌های شدید حمایتی محدود شده و شامل موارد زیر می‌گردد:

  • استفاده از دارو برای حفظ فشار خون
  • مدیریت توازن الکترولیت
  • فراهم کردن اکسیژن اضافی در صورت نیاز
  • فراهم کردن مایعات داخل وریدی یا خوراکی برای جلوگیری از کم آبی بدن
  • درمان عفونت
  • پیشگیری از ایجاد عفونت

راه‌های تشخیص بیماری ابولا

ابولا

علائم اولیه این بیماری بسیار شبیه به آنفولانزا، مالاریا و تب خونی می‌باشد، از این رو آزمایش خون می‌تواند آنتی‌بادی‌های ویروس ابولا را شناسایی و موارد زیر را نشان دهد:

  • کم یا زیاد بودن تعداد گلبول‌های سفید
  • کم بودن تعداد پلاکت
  • افزایش آنزیم‌های کبدی
  • میزان غیرطبیعی فاکتور انعقادی

روش‌های جلوگیری از ابتلا به ویروس ابولا

تشخیص چگونگی ابتلا به این ویروس آلوده هنوز مشکل است اما جلوگیری از انتقال این ویروس توسط مراحل زیر امکان پذیر خواهد بود:

  • استفاده از لباس مخصوص توسط تمام کارکنان مراقبت‌های بهداشتی
  • اجرای اقدامات کنترل عفونت، مانند پاکسازی کامل تجهیزات و استفاده روزمره از ضدعفونی کننده
  • شستشوی دست با صابون و آب
  • لمس نکردن چشم‌ها، بینی یا دهان با دستان آلوده
  • پوشیدن لباس مخصوص در اطراف حیات وحش
  • اجتناب از تماس با حیواناتی مانند میمون‌، شامپانزه‌، گوریل‌ و خفاش‌
  • رعایت فاصله لازم میان بیماران مبتلا به ابولا و سایر افراد محافظت نشده
  • پاکسازی کامل و دفع مناسب سوزن در بیمارستان‌ها برای جلوگیری از عفونت بیشتر و گسترش بیماری
  • استفاده از تجهیزات حفاظتی مناسب مانند ماسک‌ها، لباس‌ها، دستکش‌ها و عینک

رعایت نکات فوق می‌توانند تا حد زیادی به جلوگیری از ابتلا به این ویروس کمک کنند، بنابراین آن‌ها را جدی بگیرید.

عوامل خطرساز این بیماری در افراد

برخلاف سایر انواع ویروس‌ها، ابولا نمی‌تواند از طریق هوا و یا تنها با لمس انتقال یابد. این ویروس ممکن است از طریق موارد قید شده زیر انتقال یابد:

  • خون
  • اسهال
  • شیر مادر
  • مدفوع
  • بزاق
  • اسپرم
  • عرق کردن
  • ادرار
  • استفراغ

موارد نامبرده شده فوق می‌توانند ویروس ابولا را با خود حمل نمایند و انتقال از طریق چشم، بینی، دهان، پارگی پوست یا تماس جنسی رخ می‌دهد. در نظر داشته باشید که کارکنان بهداشتی بیشتر در معرض خطر قرار دارند زیرا آن‌ها اغلب با خون و مایعات بدن سر و کار خواهند داشت. سایر عوامل خطرساز در این قسمت آورده شده است که به آن‌ها اشاره خواهیم کرد:

  • قرار گرفتن در معرض اشیاء آلوده مانند سوزن
  • تعامل با حیوانات آلوده
  • سفر به مناطقی که در معرض شیوع این ویروس قرار دارند

معرفی عوارض جانبی این بیماری

ابولا

سیستم‌های ایمنی بدن افراد مبتلا به ویروس ابولا، واکنش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند. برخی از آن‌ها بدون عارضه خاصی بهبود یافته و برخی دیگر می‌توانند از خود اثراتی را به جا بگذارند. این تاثیرات ممکن است شامل موارد قید شده زیر باشند و تا چند هفته یا چند ماه ادامه یابند:

  • ریزش مو
  • ضعف شدید و خستگی
  • التهاب کبد و چشم
  • تغییرات حسی
  • زردی
  • خونریزی شدید در بدن

میانگین مرگ و میر در افراد مبتلا به بیماری ویروسی ابولا حدود ۵۰ درصد بوده و برخی از انواع این ویروس، افراد را دچار مرگ و میر می‌نمایند، از این رو عفونت هر چه سریع‌تر تشخیص داده شود، بهتر خواهد بود. همانطور که قبلا هم به آن اشاره کردیم، واکسن این بیماری هنوز در دسترس نیست، از این رو باید جهت جلوگیری از ابتلا، موارد نامبرده شده در مقاله فوق را جدی گرفته و نسبت به رعایت آن‌ها اقدام نمایید. در نظر داشته باشید که افراد باید به محض بروز علائم و در صورت گسترش آن‌ها به پزشک مراجعه نمایند تا بیماری هر چه سریع‌تر تشخیص داده شده و تا حد زیادی از بروز مشکلات آتی جلوگیری به عمل آید.

منبع: https://asanteb.com

نوشته ابولا و معرفی روش‌های جلوگیری از این ویروس در افراد اولین بار در بر بال اندیشه پدیدار شد.

Viewing all 899 articles
Browse latest View live




Latest Images